نامه
این دوست را خواندم به نظرم عالی نوشته راستش خودم هم روی این فکر بودم که
نامه در شبکه اجتماعی تحت عنوان یک نامه یا مقاله برای پایان حکومت
ناعادلانه و کور کورانه کرزی که دارد به اتمام میرسه و این ده سال تاریک
دیگر به تاریخ افغانستان ثبت می شود بنویسم . پس بهتر است نامه این دوست از
صمیم قلب از طرف خودم و همه دوستانم که در این ده سال از کشور مهاجر شدیم
برای کرزی که در این اواخر کر شده تقدیم کنم .
نامه ای به رئیس جمهور کرزی!
علی سروش
بالاخره ده سال ریاست جمهوری شما برای ما سخت گذشت و ما، مات و مبهوت
مانده ایم که چی کنیم و تو چند ماه دیگر با این ریاست خدا حافظی می کنی
میروی پشت کارت می شوی جزء تاریخ؛ به قدر کافی مردم در این ده سال به خاطر
عدم درایتت، برایت جوک گفتند و طنز ها ساختند، و ما خندیدیم و خندیدیم، تا
اینکه سنگ گرده های ما شکست، بر علیه تان در هر فرصتی که میشد شعار
میدادند، با واژه های نسبتآ بدی تو را خطاب قرار دادند و تو هم آنرا شنیدی
یا نشنیدی خودت را به کوچه حسن چپ زدی، و حر ف های مردم را ندیده گرفتی،
خودت بهتر میدانی که با این چند سال ریاستت برای این مردم چه کردی، چه
بلایی سرشان آوردی، مشاورانت چی دروغ های را برای محصلین روا داشتند و تو
خود خمود و جمود به نظاره نشسته بودی، مجلس نماینده گانت به خاطر دو واژه
باهم جنگیدند، قانون انتخابات را با حذف یک کرسی اهل هنود در شورای ملی
تصویب کردند و تو هم آنرا توشیح کردی، بدون اینکه فکری به حال این اقلیت
بکنی، همدیگر پذیری را شرک دانستی، آنها را با توشیح این قانون مجبور ساختی
که از این کشور دست به مهاجرت دسته جمعی بزنند. روزی که تو برای رفتن ات
آمادگی میگیری آن روز، روز های شاد واقعی زندگی ماست. مثل همان روز که این
کشور از دست طالبان خلاص شد، مثل روز عروسی کسی، مثل روز که روح الله
نیکپاه دومین مدال برنز المپیک را از لندن به دست آورد و مایه افتخار این
کشور گردید و مردم ما احساس می کردند بر جهان پیروز شده اند.
از
هر کسی که پرسان کنی تحقیر تان می کند، در این نامه قصد استفاده از کلمات
تبو و حرف بد را در مورد تو ندارم. فقط می خواهم نامه ای برای وجدان تو
بنویسم، وجدانی که سال هاست به خواب فرو رفته و شاید هم مرده باشد، این
نامه را بخوان، بخوان باور کن اگر می توانستم به ملاقات شما دسترسی پیدا
کنم این نامه را فقط برای خودت می آوردم و در جیب مبارکت می گذاشتم، می
نوشتم که خودت بخوانی و برای خودت بخوانی و یک بار روبروی آینه بیستی کلاه
قرقلی ات را به زمین میگذاشتی میدیدی آیا واقعا این همه بلایی که سر ملت ما
آوردی شرم نمی کنی؟ آیا این ده سال، سال کمی بود؟ برای خدمت به مردم.
من معتقد نیستم تو عاقل نیستی، معتقد نیستم نمی دانی و فکر نمی کنم احمق
باشی، اما تقریبا مطمئنم که در رده افرادی هستی که به عنوان “بی شعور” (بی
درک) قرار میگیرند. آدم های بی شعور (بی درک) در سیاست اصلا آدمهای نادانی
نیستند. گاهی اوقات از فکری که همه نادرست اش می دانند دفاع می کنند برای
اینکه به خودش ایمان دارند. ایمانی بیهوده، ایمانی بی دلیل. مثل این که من
فکر کنم می توانم سرنوشت تمام جهان را تغییر دهم. یا فکر کنم انسانی عظیم
هستم که تا به حال مردم از نعمت وجود من برخوردار نبوده و نیستند و اگر
فرصت پیدا کنم می توانم جهان را تغییر دهم. اعتماد به نفس همیشه خوب نیست،
بخصوص وقتی که انسانی توانایی ندارد. آن وقت است که فاجعه ایجاد می شود. بی
شعوری ( بی ادراکی) بددردی است و اولین خطرش این است که آدم بی شعور (بی
درک) نمی فهمد که بی شعور (بی درک) است.
فکر این را نکن که من به
تو توهین می کنم، آدمهای بی شعور ( بی درک) نوعی از انسان هستند که توانایی
تمیز واقعیت و توهم را ندارند. فکر می کنند خیلی باهوش اند و معمولا غورور
خاص خود را دارند. بزرگترین دروغ ها را جلوی چشم همه می گویند و فکر می
کنند همین که جلوی همه دروغ بگویند این حضور همگانی باعث تبدیل دروغ به
حقیقت می شود، طوریکه در زمان کمپاین انتخاباتی تان برای مردم قول داده
بودید، دروغ های را مرتکب شدید.
اما تو هیچگاهی ناراحت نشدی که
چرا مردم به تو توهین می کنند، ما انتقاد کردیم، بازهم برای ما دروغ گفتید
(با دانشجویان اعتصاب کننده)، اعتراض کردیم، به بهانه های مختلف برادران
مان را کشتید (در بهسود)، چیزی اگر نوشتیم احضار مان کردید (داکتر سردار
محمد رحیمی، ذکی دریابی)، اگر واقعیت ها را برای مردم گفتیم لت و کوب مان
کردید (نصرت الله اقبال)و …
وقتی نگذاشتی کسی انتقاد کند، وقتی
نگذاشتی مردم اعتراض نمایند، وقتی نگذاشتی خبر نگاران چیزی بنویسند، وقتی
نگذاشتی واقعیت ها را بگویند، وقتی شخصیت سیاسی- فرهنگی چون قسیم اخگر
بیمار می شود کسی نیست دست او را بگیرد یا حتا به عیادتش برود و به انزوا و
حاشیه رانده می شود مردم چه می توانستند بکنند، جز اینکه در هر فرصتی به
تو توهین کنند یا با الفاظی بد از تو حرف بزنند وقتی دشمن مردم را برادر
صدا میکردی، وقتی به اعتراض روشنفکران توجه نمی کردی، وقتی روز نامه نگاران
و کسانیکه از دولت انتقاد میکرد احضار شان می کردی، وقتی قانون منع خشونت
علیه زنان با امضاء شما مزین شده بود چطور توانستی از خون شکیلا چشم پوشی
کنی، وقتی وکیلی هم قد جسمی ات علیه رسانه ها جهاد را اعلان می کند، و تو
علیه این حرکت هیچ عکس العملی نشان نمیدهی، وقتی هنرمندان میخواهند کنسرت
خیابانی را اجرا نمایند، اما با مخالفت یکی از ملا های مساجد رو برو می
شوند در حالیکه مجوز رسمی داشتند، و تو خود هیچ توجهی نمی کنی و…، چطور
انتظار داری که مورد اهانت قرار نگیری؟ این تقصیر من یا دیگران نیست. وقتی
کسی زندگی مردم را به لجن می کشد، مردم هم به او توهین می کنند.
امروز این کشور را نگاه کن، حاصل کار هایی را در طول این ده سال کردی امروز
می توانی در این کشور ببینی، کابل بانک به خاطر دزد های این کشور سقوط
کرد، مکتب ها روز به روز از دست برادرانت بسته می شود، شاگردان هر روز
مسموم می شوند و وزیرت با دروغ گفتن اینکه شاگردان را کود حیوانات مسموم
ساخته، سرگرم می کند، وقتی کسی از خانه بیرون می رود اعضای فامیلش پشتش دعا
می کنند به سلامت بر گردد، چی برسد اینکه او از ولایتی به ولایتی سفر
نمایند، میزان انتحار و انفجار هر روز در این کشور بشدت افزایش پیدا کرده،
مردم فقیر در این کشور فقیر تر شده، و ثروتمند ثروتمند تر، مردم در این
کشور امنیت ندارند و پولیس برای مردم هشدار می دهند مواظب دزدان باشند.
این ها بخشی کوچکی از فاجعه ی است که مردم این کشور در آن زندگی می کنند،
اشتباه نکن! من نمی گویم تو کاری نکردی، من مطمین هستم که تو خواب نکردی،
عرق ریختاندی، زحمت کشیدی، اما به بی راهگی رفتی.
تو خودت از من
بهتر میدانی! صدها فرزند این کشور کشته شدند، حیثیت افغانستان از میان رفت،
در جامعه بین المللی از نگاه فساد اخلاقی، فساد اداری مقام اول را گرفت،
میلیونها نفر مورد تحقیر و توهین قرار گرفتند و در شرایطی ضدبشری چند سال
را تحمل کردیم و همه این هزینه ها را دادیم و امیدوارم هرگز فراموش نکنیم
اگر بخواهی از ملت حلالت کنند، این هرگز! من که اعتقادی به حلال و حرام
ندارم، ولی چه چیزی را باید حلال کنند، کشته شدن فرزندان شان را؟ بی حیثیتی
شان را؟ ویرانی این کشور را؟. چه چیزی را باید حلال کنیم؟ حق کشورمان را؟
نابودی جامعه مان را؟ چیزی برای حلال کردن وجود ندارد.
امیدوارم
این نوشته را خوب بخوانی، برایت مرگ و نیستی آرزو نمی کنم، چه فایده ای از
مردن تو عاید مردم می شود، برایت عمری طویلی میخواهم باید بمانی و ببینی که
آنهایی که تو هیچ حساب نمی کردی، برادران شان را کشتی، احضار شان کردی، لت
و کوب شان کردی، کشور را از فقر و استبداد چی قسم نجات می دهند تا پسر تو
مجبور نباشد در فضای کثیفی که تو ساختی زندگی کند. افغانستان از آن ماست و
با همه وجود نگهبانش هستیم، و میسازمش.
علی سروش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر