۱۳۹۲ مهر ۱, دوشنبه

حرف از دل

عزیزان امشب از بی برنامه گی باید چیزهای نوشت که یا دوستان عصبانی شود یا نوشت هایت به باد تمسخر گرفته شود
 در زندگی زخمهای است که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می خورد.
این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد،چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات وپیشامدهای نادر و عجیب بشمارند.
اگر کسی بگوید یا بنویسد،مردم براعتقادات و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند و همچنین تمسخر آمیز تلقی بکنند. به هر حال امشب این نوشته را می نویسم امید که مورید تمسخر تان واقع شود .
همه ماها که گمان میکنیم در حقیقت زندگی میکنیم، کدام دلیل و منطق
محکمی در دست داریم؟
به نظر بنده زندگي موجب درد و رنج مي شود و مرگ، پايان دردهاست.
واگر مرگ در دنيا نبود، بشر به آن محتاج بود و
مي بايست آن را خلق میکرد تا از چنگال كسالت هاي زندگي رهايي يابد.
در این زندگی دیگر زنده ها هم آبروی مرده ها را میبرند
به نظر دیگر نمیتوان تخمین زد که اینده این شهر پر از گرگ دست کی خواهد افتاد
چون دیگر به گفته ان حکیم پیر ماهیان شهرما از کوسه هم وحشی ترند

هیچ نظری موجود نیست: