۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

اول مهر

اول مهر :
در ایران امروز اول مهر است یعنی شروع مکاتب دولتی ایران . چرا من دارم از اول مهر مینویسم :
دلیلش عذاب وجدانی است که امروز گرفتم . امروز پسرم مجتبی باید به مکتب میرفت و شروع یک اینده خوب را میکرد . اما بدلیل مشکلات که ذکر میکنم نتوانیست یعنی این شروع را ازش گرفتند .
من در بلژیک اقامت دارم و بخاطری مشکلات که در فامیل و خودم دارم هنوز موفق به اوردن فامیلم در بلژیک نشدم .
اما در ایران پسرم کارت اقامت ندارد اما متولد ایران هست انهم در 22 بهمن روز جمهوری اسلامی . و چون افغانستانی به حساب میاد خیلی از حقوق اولیه زندگی را ازش گرفتند . و شاید از هزاران طفل هموطنم این حق را امروز گرفتند .
هزاران طفل که بی خبر از ماجرای شومی که بر سری شان امدند .
و این کودکان نه از تبعیض میدانند و نه از اقامت میدانند و نه از اینکه اهل کدام کشورند این ها فقط کودکی هستند که غیر از بازی های کودکانه چیزی دیگری نمی دانند . اما دولت ایران و حتی مردم ایران ازمنبع کدام قانون این مانع را بر این کودکان روا داشتند .
من خودم سالها پیش با امدن گروه وحشی طالبان از ادامه تحصیل در کشورم باز ماندم . و از ان موقع به بعد دیگر فرصت ادامه تحصیل برایم میسر نشد و بارها با برگشت به کشورم با مشکلات بزرگی دچار شدم که ادامه زندگی را همین گروه وحشی طالبان از من گرفتند تا راه مهاجرت به اروپا را گرفتم . و در بلژیک از هرگونه تحصیل رایگان و شاید کم هزینه برخوردارم .
و اگر بتوانم یکی از اعضای گروه طالبان را برای این کار به دادگاه بکشانم این کار را خواهم کرد .
و حالا ترس از تکرار تاریخ برای پسرم دارم که خدای نکرده این گرفتند فرصت تحصیل از این کودک راهش را برای طولانی مدت گم نکند
از سالها پیش وقتی من دولت و مردم ایران را نژاد پرست ترین مردم دنیا یافتم بارها بر موضوع برگشت دوباره به وطن با پدر مهربانم بحث جنجال های فراوان داشتم که حتی این بحث ها به اختلافات قهرو نیامدن به خانه مبدل میشد .
اما پدرم حق بجانب بود نظر های معقولی را داشت برای تحمل این وضعیت رقتبار
در ان زمان فقر در کشورم بیداد میکرد و همین طور جنگ و گروه طالبان هر روز داشتند جنایت های هولناک را به وجود میاوردند . و مهم تر اینکه شیعه کشی را در اولویت کاری شان قرار داده بودند .
و دلیل های زیادی که همه معقول بودند ومهم تر اینکه سالها فعالیت کردن پدرم بعنوان مسول پایگاه حزب وحدت در قره باغ ادامه زندگی را در انجاه برایش مشکیل تر ساخته بود .
پدرم مجبورن این مهاجرت را ادامه داد بر خلاف روال زندگی تا اینکه در ایران چشم از جهان فرو بست و همه اروزها یش را با خودش برد ارام کرد .
من سالها پیش اروزو میکردم که برگردم و از ایران دور شوم اما حالا مزار والیدینم ( پدر و مادرم ) عزیز ترین کسانی زندگیم انجاست . و دور شدن از زیارت گاه والیدنم برای فامیلم و حتی خودم سختی میکند .
و من به ناچار باید با این مشکلات سر کنم .


هیچ نظری موجود نیست: