۱۳۹۳ مهر ۱۲, شنبه

کوچی ( عشایر)

nomaden :
در موضوع فرهنگ شناسی جامعه این هفته ناگهانی سر خوردم به این کلمه .
در زبان هلندی nomaden معنی کوچی را میدهد .
و در کشور های اروپای غربی عشایر زیادی را از کشورهای اروپای شرق و از اسیا می بینیم که امده اند و مانند همان رسم رسومات کوچی گری شان زندگی میکنند
معلم پرسید چرا مردم نژاد پرست هستند . همه در حد یک جواب کوچک نظریه دادند . اما استاد خودش نژاد پرست ترین بلژیکی بود که گفت من از ترس زندگی ام و اینده بچه هایم مجبورم نژاد پرست باشم .
و ادامه داد که یک عده مهاجرین که عموما عشایر ( کوچی ) هستند با رسم رسومات که دارند این ها هیچ وقتی با حامعه ما مخلوط نخواهد شد . این عده از مهاجرین نه شوقی به مکتب رفتن دارندحتی این ها بچه هایشون را هم از مکتب رفتن منع میکنند . نه میلی به کار کردن دارند . و دوست ندارند خانه داشته باشند . و با خدمات که دولت برای این ها ارایه میکنند باز هم این ها را میبینی که دست به گدایی میزنند یا دست به کارهای دزدی و یا هم خواب هستند .
من که اولین بار بود با این لغت اشنا شده بودم و فکر کردم که استاد دارد به همه مهاجرین این نظریه را میدهد . با کمی عصبانیت گفتم شما اشتباه فکر کردین همه میخواهند که در زندگی شان پیشرفت کنند و هیچ مهاجر مانع نرفتن فرزندانشان به مکتب نمی شود که یک دفعه استاد فرمود من منظورم شما نیستید . منظورم کوچی هست کسانیکه در صحرا زندگی میکنند و خانه ندارند انها هستند که در جامعه بیسواد هستند و باعث مشکلات زیادی در جامعه شدند . و من با کمی تغیر مسیر گفتم شما با این حرفت به رییس جمهور ما توهین کردین و من هم عصبانی شدم که برای ایشان هم جالب بود وقتی فهمید رییس جمهور ما یک کوچی است .
و من امید وارم که رییس کوچیان که حالا رییس یک عده مردم ما هم شده البته از من نه من به عنوان یک شهروند افغانستان هیچ رییس جمهوری فعلا ندارم چون رای مردم گم شد من هم قبول ندارم . امید است که این ها را (کوچی) تشویق به درس به پیشرفت به ده نشینی کند تا هم این مردم ارام اسوده زندگی کنند و هم ما از اینده نسل مان دل نگران نباشیم .

۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه

اول مهر

اول مهر :
در ایران امروز اول مهر است یعنی شروع مکاتب دولتی ایران . چرا من دارم از اول مهر مینویسم :
دلیلش عذاب وجدانی است که امروز گرفتم . امروز پسرم مجتبی باید به مکتب میرفت و شروع یک اینده خوب را میکرد . اما بدلیل مشکلات که ذکر میکنم نتوانیست یعنی این شروع را ازش گرفتند .
من در بلژیک اقامت دارم و بخاطری مشکلات که در فامیل و خودم دارم هنوز موفق به اوردن فامیلم در بلژیک نشدم .
اما در ایران پسرم کارت اقامت ندارد اما متولد ایران هست انهم در 22 بهمن روز جمهوری اسلامی . و چون افغانستانی به حساب میاد خیلی از حقوق اولیه زندگی را ازش گرفتند . و شاید از هزاران طفل هموطنم این حق را امروز گرفتند .
هزاران طفل که بی خبر از ماجرای شومی که بر سری شان امدند .
و این کودکان نه از تبعیض میدانند و نه از اقامت میدانند و نه از اینکه اهل کدام کشورند این ها فقط کودکی هستند که غیر از بازی های کودکانه چیزی دیگری نمی دانند . اما دولت ایران و حتی مردم ایران ازمنبع کدام قانون این مانع را بر این کودکان روا داشتند .
من خودم سالها پیش با امدن گروه وحشی طالبان از ادامه تحصیل در کشورم باز ماندم . و از ان موقع به بعد دیگر فرصت ادامه تحصیل برایم میسر نشد و بارها با برگشت به کشورم با مشکلات بزرگی دچار شدم که ادامه زندگی را همین گروه وحشی طالبان از من گرفتند تا راه مهاجرت به اروپا را گرفتم . و در بلژیک از هرگونه تحصیل رایگان و شاید کم هزینه برخوردارم .
و اگر بتوانم یکی از اعضای گروه طالبان را برای این کار به دادگاه بکشانم این کار را خواهم کرد .
و حالا ترس از تکرار تاریخ برای پسرم دارم که خدای نکرده این گرفتند فرصت تحصیل از این کودک راهش را برای طولانی مدت گم نکند
از سالها پیش وقتی من دولت و مردم ایران را نژاد پرست ترین مردم دنیا یافتم بارها بر موضوع برگشت دوباره به وطن با پدر مهربانم بحث جنجال های فراوان داشتم که حتی این بحث ها به اختلافات قهرو نیامدن به خانه مبدل میشد .
اما پدرم حق بجانب بود نظر های معقولی را داشت برای تحمل این وضعیت رقتبار
در ان زمان فقر در کشورم بیداد میکرد و همین طور جنگ و گروه طالبان هر روز داشتند جنایت های هولناک را به وجود میاوردند . و مهم تر اینکه شیعه کشی را در اولویت کاری شان قرار داده بودند .
و دلیل های زیادی که همه معقول بودند ومهم تر اینکه سالها فعالیت کردن پدرم بعنوان مسول پایگاه حزب وحدت در قره باغ ادامه زندگی را در انجاه برایش مشکیل تر ساخته بود .
پدرم مجبورن این مهاجرت را ادامه داد بر خلاف روال زندگی تا اینکه در ایران چشم از جهان فرو بست و همه اروزها یش را با خودش برد ارام کرد .
من سالها پیش اروزو میکردم که برگردم و از ایران دور شوم اما حالا مزار والیدینم ( پدر و مادرم ) عزیز ترین کسانی زندگیم انجاست . و دور شدن از زیارت گاه والیدنم برای فامیلم و حتی خودم سختی میکند .
و من به ناچار باید با این مشکلات سر کنم .


۱۳۹۳ شهریور ۹, یکشنبه

خودم از قانون خسته ام

خودم از قانون خسته ام:

با عرض معذرت که امروز هم یک کمی مینویسم انهای که میخوانند دردسری شان را اضافه تر می سازم .
امروز یکشنبه تعطیلات اخر هفته و همچنین اخرین روز از تعطیلات تابستانی در اروپا
بیکاری بی مضمونی امروز را با این موضوع پر میکنم .
امروز دوستی در کامنت نوشته بود که همه مشکلات تعصبات قومی را در کشور باسوادان که از اروپا و امریکا دیگر قاره ها برگشته اند دامن میزنند و برای این مشکلات رنگ بوی نژاد پرستی می دهند .
من هم حرف این دوست را یک لایک میکنم و از تجربه خود مینویسم .
من هم در داخل افغانستان بودم  هیچ شناختی از این ها نداشتم فکر میکردم که این های که در کشور های چون اروپا و امریکا تحصیل کردند عقل عالمند و اگر کشور به دست این افراد بیافتد ما یک کشور اباد خواهیم داشت . اما باور کنید که با مهاجرت به اروپا دریافتم که نه بر عکس قضیه این ها هستند که عامل بد بختی در کشور هستند . این ها باعث تفرقه و شکل دهنده قوم گرایی و مذهب گرایی و زبان گرایی در کشور هستند .

برای دوستان به صراحت عرض میکنم که وقتی اولین گام را در راه مهاجرت بر میداری در میانه راه وقتی با عرب مردم از نزدیک اشنا میشوی . اولین تبعیض را میاموزی واقعا این ها خود را نژاد برتر میدانند . و میبینی همه عرب ها دزد دروغ گو هستند یک لحظه افگارت را متوجه به پیامبر به امامان به خلفاء میندازی که انها هم عرب بودند . نشود انها هم دروغ گو بودند نشود انها هم دزد بودند و مهم تر از اینکه به مشکلات که در جامعه اسلام به عنوان سنی و شیعه نگاه میکنی با خود فکر میکنی که این مشکلات به عقاید این عرب ها به وجود امده و حالا به ما تزریق شده و جامعه ما را به بیراهه کشانده اما این مسایل را میشود با تکیه به قران و حدیث راستین نه دروغین حل نمود .
اما این که چرا تحصیل یافتگان ما در داخل اروپا نژاد پرست میشوند اینست که در داخل اروپا نژاد پرستی از نوع پیشرفته تری را تجربه میکنند . اینکه میبینند اروپاییان خود را نژاد برتر می بینند . اینکه می بینند این مردم با اینکه میدانند هیچ کس زبان مادری شان را رها نمی کنند اما سال ها پول مصرف میکنند و زبان خود را دیکته میکنند . و تبعیض های که واقعا در اروپا می بینی دلت درد میگیرد و با خود میگوی که این ها چرا ؟
اما تبعض با نوک قلم .
مهم تر اینکه فرضا خودم با همه رنج که در اروپا متحمل شدم و تجربه در هر زمینه پیدا نمودم. مثلا خودم واقعا حالا از قانون خسته شدم همیشه دنبال یک راهی غیری قانونی هستم اگر روزی به قدرتی در کشورم دست پیدا کنم . اولین کارم اندیشیدن به طولانی شدن قدرتم است این طولانی شدن قدرت نیاز به سرمایه دارد و سرمایه هم از راهی قانونی شبیه به هفت خان رستم است . پس باید رشوه گرفت تا سرمایه درست کرد و با پول میشود به ادامه قدرت رسید چون در کشور های جهان سوم فقر بیداد میکند و با پول میشود چشمان مردم را بست تا شعار شان زنده باد وزیر کار امد گردد .

پس اینها منظورم (وزیر وکیل ) دولتی که از بیرون بر گشته اند اینها کسانی هستند که از قانون خسته اند اینها برای بی قانونی امده اند انجا نه برای اینکه قانون بیاورند . این ها خسته اند از اینکه صبح ها باید خواب شیرین شان را خراب کنند و بر خلاف میل شان برند زبان یاد بیگیرند  . این ها خسته اند وقتی کار نکنند گرسنه میمانند .
این ها خسته اند وقتی ازتنبلی اشغال شان را قاطی میندازند باید 150 یورو چریمه پولی بیندازند . این ها خسته اند وقتی موتر میخری باید اول گواهی رانندگی بیگیری باید بیمه داشته باشی باید مالیات پرداخت کنی باید پول پارکین بدهی .
این ها قانون گریزان اروپای و امریکای هستند . نه قانون اوران خارجی .

منتظر نشستن به اینها مثل منتظر نشستن به بازگشت دوباره عیسی مسیح است .  مثل منتظر نشستن به ظهور امام زمان است . برادر منتظر نباش سرنوشت انتخابات چه میشود خودت دست بکار شو سرنوشت خودت را خودت رقم بزن چون تو انجاه زندگی میکنی نه کاکای اشرف غنی این ها که بیایند پول شما را باید کرایه خانه شان را در امریکا پول مالیات موتر شان را در اروپا و مالیات سالانه شان را در خارج بیپردازند . کاکای اشرف غنی دیگر حاضر نیست بیاید در غژدی کوچیانه زندگی کند و قانون بیاورد تا شما اسوده باشید .
از قانون فراری هستم.

۱۳۹۳ تیر ۱۸, چهارشنبه

اهای شبخندیان

اهای شبخندیان :
از شب گذشته که برازیل باخت سنگینی را در برابر المان پر قدرت متحمل شده است .  همه صفحات پر شده از طنز و این باخت را نسبت دادند به تقلب سازمان یافته در انتخابات افغانستان .
بعضی ها نوشتن ما از دور خارج میشویم .
بعضی دیگر گقته ما گل ها را قبول ندارم .
اهای شبخندیان نکنید این ورزش ملی را با سیاست مخلوط نکنید که تفاوت این مسله از زمین تا اسمان است . این باخت تیم ملی برازیل ملیاردها بیننده داشت .
بله همین به بازی گرفتن ها است و همین نادیده گرفتن ها یک کتله عظیم یک جامعه است که ما و شما به دست خودمان خود را در منجلاب فرو میبریم که ان وقت هر چه پا بزنیم فرو تر خواهیم رفت  .
و خیلی ها مسله امروزی افغانستان را تشبیه به انتخابات قبلی ایران میکنند
که باز هم انعده مردم در اشتباه است . تفاوت این دو تا هم باور نکردنی است .
در ایران رهبری بود بنام ایت الله خامنه ایی که با یک بیانیه که داد دیگر اعتراض کننده گان هیچ راهی نداشتن جز پذیرفتن مسله و قبل و بعد از بیانیه یک عده مردم که دست به شورش زدند . اقای خامنه ایی سپاهی داشت که این ها را سرکوپ کرد و تا هنوز هم دارند سرکوپ میکنند .
و مسله دیگر اینست که ایرانی ها هرچند از رهبری و دولت ناراضند اما انها هدف ملی شان را هیچ وقت فراموش نمی کنند .
و انها هیچ وقت دنبال نا ابادی کشورشان نیستند . خود ما دیدیم که در جریان شورش که داشتند چند تا اتوبوس و یکی دو تا بانک اتش زدند .
اما در کشور ما همه این مسله ها بر عکس است خود ما به وضوح داریم میبینیم که در یک شب صلاح ها بیرون کشیده شد و فیر های هوای صورت گرفت پولیسی نبود که سوال کند که جرا ؟؟؟
ما که بحمدالله خامنه ایی هم نداریم که بیاید یک مشکل که از دست همه خارچ شده بود را جم جور کند . ریُس جمهور ما هم مثل یک دهقان عمل میکند
دهقان که اخر سال سهم خود را میگیرد دیگر جند روزی باقی مانده را یا مریض است . یا به عروسی دعوت است .
بعضی از کارشناسان مسایل در تلویزیون ها هم ماشاالله که چشم نخورند کارها را موشگافانه ارزیابی میکنند که فقط بدرد ننه خود شان می خورد .
شب قبل یکی از این بزرگواران میگفت که ما ارتش 300 هزار نفری داریم و میتوانیم مثل مصر عمل کنیم .
خوب بیا این را بگو  موشکافانه . اخر بدبخت این ارتش که تو داری این را امریکا معاش میدهد که دیروز جوابت کرد . گفت اگر شورشی صورت گیرد همه چی قطع است . همه میدانیم که همه ارتش اگر یک ماه معاش نگیرد دیگر ارتش نداریم .
دوم تو میدانی که از این سه صد چند تایش تاجیک و هزاره است و دیگر اقوام .
سوم اگر بجای یکی از سربازان ارتش تو کارشناس باشی بخاطر تقلب و برای اشرف غنی و یا هم داکتر عبدالله خود را به کشتن میدهی . قسم را من میخورم که در روز دوم شورش رفتی پشت خود را هم نمی بینی .
امید است که نسل بعد از جنگ از قضیه جلوگری کنند تا فیری صورت نگیرد و خونی نریزد اگر خونی ریخت دیگر برگشت کردیم به دو دهه قبل ان وقت است که مسله را هرچه شبخندی کنیم کسی نمی خندد 

۱۳۹۳ فروردین ۲۰, چهارشنبه

تجلیل از بزرگ مرد تاریخ هزاره

ما هم تجلیل کردیم و دوباره مروری کردیم برزندگی ان بزرگ مرد و بر ارمان های مزاری بزرگ و باز یاد اوری کردیم پیام های مزاری بزرگ را که سال ها پیش استادیمان برای ملت بزرگ افغانستان یاد اور شده بود و بعد از گذشت چندین سال کم کم داریم می بینیم که سردم داران کشور مجبور به پذیرفتن ان شدند .
استاد مزاری چندین مؤلّفه را برای نظام سازی عنوان نمود:
  • ۱٫ عدالت: استاد شهید همواره به تقسیمات ناعادلانه اداری به عنوان مظهر بی عدالتی استناد می کرد که چگونه ولسوالی هایی با جمعیت دو هزار نفر و ولسوالی های با بیست وپنج هزارنفوس وبالاتر به یک میزان ازامکانات برخوردار شوند واین عادلانه نیست.
  • ۲٫ وحدت ملی: رهبر شهید وحدت ملّی را درجامعه چند قومی لازم میدید وسیاست حذف را یک سیاست شکست خورده می دانست. واینک تذکر نام اقوام درسرود ملی وتصریح حق شان در فصلی از قانون اساسی نمایانگر همان ضرورتی است که رهبر شهید به آن پی برده بود.
  • ۳٫ انتخابات: مشارکت مردم درتشکیل قدرت سیاسی وسهمگیری درسرنوشت و قدرت وحکومت را بارها وبارها استاد شهید ندا می داد. که اینک بعد از۱۲ سال حکومت داری جدید، بازهم شفافیت درانتخابات وبرگزاری سالم وعادلانه انتخابات برا ی ملّت افغانستان، یک دغدغه است و نهادینه شدن ارزش رأی را ما یک دغدغه می دانیم. در این دور از انتخابات پیش رو، انتقال قدرت سیاسی به شکل مسالمت آمیز باز هم تجربه می شود ولی بازهم با انواعی ازتهدید ها و دستبردها مواجه وبا انبوهی ازدغدغه ها رویارو است.
  • ۴٫ . سرشماری نفوس: با نبود آمار نمی توان برنامه ریزی برای حکومت داری ورفع مشکلات مردم داشت. طرح پالیسی بدون آمار گیری ازنفوس ونیازمندی های مردم ناممکن ویک معضل اساسی امروز ما است. هنوز هم میزان افراد واجد شرایط رای دهی نا مشخص است وما با بررسی ها در انتخابات گذشته متوجّه شدیم که کارت های توزیع شده یک ونیم برابر نفوس واجدین شرایط است. سرشماری نفوس، که استاد شهید برآن تأکید ویژه داشت، ضمن مشخّص شدن آمار نفوس اتباع واقوام کشور وجلوگیری اززیاده خواهی ها و اقلیت انگاری ها، ناظر به ضرورت ومقتضیات وبرآورد های نیازمندی وکیفیت برنامه ریزی برای افغانستان بود.
  • ۵٫ مشارکت اقوام درسهمگیری درساختار قدرت، استاد شهید می خواست مشارکت مردم افغانستان در تمام مناصب ومقامات، به تبع شعاع وجودی اقوام کشور باشد. درافغانستان، تقسیم قدرت هنوز بین چند فرد صورت می گیرد ونه برمبنای مشارکت اجتماعی اتباع کشور. معادلات قدرت درافغانستان مثل گذشته، براساس تقسیم کرسی ها بین افراد مشخص انجام شده ونه براساس ضوابط که مشارکت دادن تمام اقوام واتباع کشور، راه این ویژه خواری را سد می کند.
  • ۶٫ . مشارکت زنان: مزاری مشارکت در قدرت وانتخابات بدون سهم گیری زنان را مشارکت و انتخابات ناقص می دانست. واینک که درقانون اساسی هم راهکارهایی برای سهم گیری زنان سنجیده شده بازتاب افکار استاد مزاری است. اولین سمینار علمی درزمان او برای حراست ازحقوق زنان برگزار شد درجامعه اسلامی افغانستان، با انکه الگوهای ارزنده ازفعالیت اجتماعی زنان دراسلام وبه خصوص درشیعه وجود دارد همچون فاطمه(س) وزینب (س) وخدیجه(س) ولی هنوز هم گوش ودماغ زنان سرزمین ما برخلاف اموزه های اسلامی بریده می شود. ۷٫ مردم سالاری: مشروعیت نظام، بستگی به آرای مردم دارد. استاد مزاری حکومت بدون پشتوانه مردمی را فاقد مشروعیت می شمرد ولی امروزه اکادمی ملی افغانستان با سهمیه بندی قومی روبرو است.





  • ۱۳۹۲ اسفند ۱۸, یکشنبه

    مارشال قسیم فهیم

    با ورود به جمعی گفتگو ها گرم بود یکی میگفت شهید شد . یکی میگفت مردار شد . یکی میگفت هر کس را که نمی شه شهید گفت . یکی میگفت یک خائین کم شد . یکی میگفت چه خیانتی ؟ اون که جهاد کرد در مقابل طالبان . یکی میگفت این خائینین کم کم مردار میشوند یک چند تایی پیش نمانده . در گوشه ارام گوش میدادم که ببینم چه شده ؟ که جنجال کمی بالا گرفت یک گروپ از انها که جمع کثیری را تشکیل میداد گفتند که همه در افغانستان خائین هستند از کرزی بی ن....ا.... گرفته تا فهیم خلیلی همه وزیران .
    جمعی دیگر میگفتند که بله درسته که رشوه زیاد شده درسته که بی امنیتی است اما در کشور پیشرفت های هم داشته ایم .
    مثلا همین که برق در کابل امده همین که سرک ها ساخته شده . بیبین مخابرات افغانستان چقدر پیشرفت کرده .
    وسط حرفش پرید گفت این کاره های که انجام شده با کمک امریکا و اروپا بوده وگر نه که این ها همش را به چیب خود میزنند .
    که نهایتند یکی گفت که اون معاون ریس جمهور نبود ان را کرزی یک مانکن ساخته بود تا به مردم نشان دهد که از همه اقوام در کابینه اش هست . وگر نه ما که چیزی از ان ندیدیم .
    یک دفعه گفتم خلیلی کشته شده ؟ گفت نه فهیم شهید شده . یکی دوباره ادامه داد که اری مارشال محمد قسیم فهیم مردار شده . اها خوب چه شده بد بخت را ؟
    گفتند ان مریضی قند داشت . یکی گفت خوب زیاد قند نمی خورد . باز جنجال به پا شد .
    اخرش فیصله شد که اری هرچه که بود * خوب بود یا بد * جهاد کرد یا ادم کشت * ریشوت خورد یا هر کاری کرد * هچکدام برایش نماند . جز چند متر کفن هیچی با خود نبرد . حالا دیگر فایده ندارد که به یگانه مارشالی مان توهین کنیم .
    جنجال با دعایی به روح تمام شهیدان وطن خاتمه یافت همه اماده برای یک فوتبالی خوب


    ۱۳۹۲ اسفند ۱۶, جمعه

    زنان مهربان روزی تان مبارک باد

    نوشته کوتاهی را خواهم نوشت در این شب ارام بدون دغدغه فکری از فردا .
    آسمان دنیا امروز حرف زد . همه زنان دنیا درد خود را بدون کدام ترس از فردای پنهان بیان کردند .
    درد دل کردند همه زنان جهان از ظلم سخن گفتن از بی عدالتی سخن راندند .
    گریستند . ناله سردادند و هنگام با زنان جهان مردان هم در دفاع از حقوق زن پرداختند . زن ها گفتند که مردان ظلم کردند و ظلم میکنند . مردان گفتند که بله این مردان است که باعث رنج شما شده . همه دنیا امروز ناله سردادند من فکر میکنم که
    برای شنیدن صدای زنان بایدآن قدر اهل دل می بودی که این صدا را میشنیدی .
    به نظرم همه امروز حرفهایی برای گفتن داشت . به راستی چه قدر شما با این هیاهوی امروز موافقید . ایا واقعا ظلمی صورت گرفته ؟ در فامیلی که زندگی میکنیم که حرف اول را میزند ؟
    اگر ظلم صورت گرفته راه حلی ان چه خواهد بود ؟
    اما فرق این صدا های که امروز از گوشه و کنار جهان شنیده شد به نظر من که هم جامعه زنان کشورم را خوب می شناسم و هم کمی حالا با جامعه زنان اروپای اشنایی پیدا کرده ام متفاوت است .
    درفرهنگ جامعه ما نگاه به زن یگ نگاهی دلسوزانه و عاطفی است . واین نگاه عاطفی به زن ها انها را در کانون گرم خانواده به عنوان یک فرد اساسی معرفی کرده . و این یعنی بهترین فرهنگ در جامعه ما . که حالا این نگاه عاطفی هم مشکلات را برای مردان و زنان جامعه ما به وجود اورده که به ان مشکلات اشاره خواهم کرد .
    اما شاخص اصلي فرهنگ در کشور های غربي فردگرايي است و اين فرهنگ فردگرایی خانواده را تحت الشعاع خود قرار داده و بنيان زندگی خانوادگی را متزلزل ساخته و زن را همانند مرد قرار داده است. نگرش فردگرایی باعث شده نگاه خاصي به زن شکل بگيرد که در آن زن جدا از مفهوم خانواده مورد توجه قرار گرفته است .
    که شاید فیصدی زیادی از مردم اروپا حالا از فرهنگ حاضر ناراضی اند .
    اما مشکلات که در کانون گرم خانواده ما نسبت به زن و بالعکس به وجود امده .
    دیکتاتوری در یک خانواده . فقر در خانواده . و بی سوادی درمیان فیصدی زیادی جامعه .
    راهای زیادی است که میشود برای ارج نهادن به مقام زن پیش کش یک جامعه نمود زیاد است .
    اولین گام بر خورد عاطفی با زن به عنوان زیباترین موجود زمین . و بهترین دوست و همیار و همکار در زندگی و دلسوزترین موجود هستی در طول زندگی وگامی بعدی حمایت نمودن کامل زن در راه رسیدن به علم و ارتقای سطح فکری انان . مبارزه با موانع اجتماعی آزادی زنان آگاهی و دانش . مبارزه ی اجتماعی و همگانی کردن شناخت موقعیت انسانی زن و ایجاد احساس اعتقاد به برابری حقوقی انسان برای زن و مرد در جامعه زمینه های آزادی زن را فراهم می نمایند. تا زنان  باید بدانند که انسان ها از هر جنس که باشد خواسته ها، نیاز ها، روحیات و حقوق انسانی مشترک دارند. این عوامل برونی و غیر طبیعی است که بنابر دلایل معینی در طبیعت آدمیان مداخله نموده و جنس مرد را در مقام برتر نشانده است.
    و مردها از مقام که طبیعت برایشان به ارمغان اورده به نفع خود سالیان سال بهره برده اند .
    البته ما کمتر از انیم که در مقام انسانیت و در مورید حقوق زن حرف بزنیم ولی از یاد برده باشیم که از همه مهم تر ما مسلمانیم و اسلام به بهترین شکل ممکین حقوق فی مابین ما انسان ها را اعم از زن و مرد / بزرگ و کوچک / فامیل و دوست را واضح بیان کرده است . اسلام كه يك دين کامیل وکاملا فرهنگی است نگاهي جامع به زن دارد. نگاهي كه براساس حقوق ذاتي وي در طبيعت نهاده شده است و باز هم این ما انسان ها هستیم که با تکیه دادن به دین اسلام وبرای دیکته کردن اهداف خود استفاده میکنیم .  

    ۱۳۹۲ اسفند ۲, جمعه

    من یک هزاره هستم

    من یک هزاره هستم و به هزاره بودنم افتخار میکنم و یک هزاره خواهم ماند . و هیچ دلم نمی خواهد که در تاریخ پشتونیزم کشورم این بار یک کوچی به ان اضافه شود . و ازنگاه همه اگر اشرف غنی تحول و تداوم شمرده شود . در افکار من این مرد یک کوچی بیش نیست .
    حال اگر این مرد منشور هفت ماده را تحت هر عنوانی به چاپ میرساند . نمی تواند افگار عمومی مردم هزاره را نسبت به کوچی گری تغیر دهد . کوچی هر نوعش که باشد چه متفکر دنیا باشد یا همان گله ران صحرا ها باشد از نگاه مردم هزاره حیوانی بیش نیست .  از نظر نخبگان کشور هم تا هنوز نر یا ماده بودن کوچی مشخص نشده . پس از هر نگاه انسانی و حیوانی کوچی هنوز در ان رشد فکری نرسیده که مسئولیت یک کشور سی ملیونی را بیگیرد . و اگر در راستای رسیدن کوچی به این مسئولیت عظیم هر هزاره کمک و همکاری کند . همیشه لکه ننگی برای مردم ما خواهد بود و خواهد ماند .
    در منشور از صلح و امنیت اورده مگر میشود به کوچی ها فهماند که صلح یعنی چه ؟ یا امنیت برای کوچی چه معنی خواهد داشت ؟ کوچی ها چه صلح باشد یا نباشد چه امنیت باشد یا نباشد انها غارت گری خود را خواهد کرد . برای کوچی اموال شخصی . زمین شخصی هیچ معنی ندارد انها همه زمین های مردم را زمین خود می خوانند و بدون هیچ ترس و هراس دینی و مذهبی و ترس اخروی و بدون شک تردید در مورید حلال و حرام میخورند میچرند .
    حل معضل کوچی ها در منشور اورده شده . معضل کوچی ها زمانی میشود حل کرد که هیتلری دیگری دوباره پیدا شود و تاریخ نسل کوشی یهودیت را این بار به شکل اساسی در مورید کوچی ها اعمال کند  .
    در یکی دو روز گذشته شخصیت های چون منصور نادری و فرخنده نادری و همچنین اقای دانش و شخصیت های کوچک چون عزیز رویش و غیره حمایت شان را از کوچی گری در افغانستان اعلام کرده اند . که از به نظر نمی رسد این ها بتواند مفکوره های مردم هزاره را در مورید کوچی ها تغیر دهد . اما باز هم باید متوجه این گونه افراد بود .
    مرده باد تیم تداوم و تحول 

    تکرار خطا باعث ایجاد خطای بزرگتر است

    با بی میلی که یه اینده این انتخابات دارم اما نظریه کوچکی است که به ذهنم رسیده در شبی که در گوشه از دنیا تنها دارم نفس میکشم .
     هر چند که مردم ما در طول تاریخ اشتباهات کوچک و بزرگ زیادی را در راه رسیدن به موفقیت مرتکب شده‌اند. اما چیزی که مایه تعجب و شگفتی است این است که این اشتباهات به کرات در حال تکرار بوده، هستند و شاید در آینده‌ای نه چندان دور دوباره توسط نسل فعلی ما تکرار خواهد شد. با کمی فکر کردن در مورد کار زار های انتخاباتی فعلی به این نتیجه می‌رسیم که متأسفانه میزان اشتباهات با افزایش درک و آگاهی مردم  روز به روز در حال افزایش است . و همه کاندیدان از فن های عجیب و زیرکانه برای بر هم زدن افکار عمومی مردم به نفع خود کار میگیرند . و به نظر میرسد که همه کاندیدان دارند به نتیجه دلخواه خود میرسند . که همانا نگهداشتن خود در قدرت و در چپاول گری های اینده شریک ساختن است . که همه میدانیم !
    سالهاست که سردم داران کشور دچار توهم غم انگیزی در زمینه رسیدن به قدرت شده و همین توهم باعث بروز نبردهای خونین و بی‌عدالتی‌های فراوانی در کشور ما شده است. مردم بی گناه اسیب های فراوان دیدند . زن های زیادی بیوه شدند . طفل های زیادی یتیم و بی کس شدند . مردم ما مهاجر شدند . تحقیر شدیم در کشور های همسایه خود. اما همه سردم داران فعلی بدون فکر کردن به مشکلات مردم به فکر این هستند که چگونه می‌توانند از ضرر و بدبختی دیگران به قدرت و خوشبختی برسند. به همین دلیل در جست و جوی راه‌هایی برای سوءاستفاده و اغوای دیگران بوده اند. این مشکلی است که فعلا در صحنه سیاسی کشور به وضوح در شعار های انتخاباتی این تشنگان قدرت دیده می شود.
    اما این را باید فراموش نکنیم که تکرار خطا باعث ایجاد خطای بزرگتر است .
    اولین اشتباهی که ما انجام می دهیم بزرگ جلوه دادن کسانی است که هیچ چیزی نیستند . 
    این های که فعلا در قدرت هستند این ها را ما بزرگیش کردیم . و سیزده سال است که همه ما داریم رنج میکشیم .
    اما این ها باز هم ما را در موفعیت گذاشتند که مجبوریم از میان بد و بدتر بد را انتخاب کنیم .




    ۱۳۹۲ بهمن ۲۶, شنبه

    چرا به راحتی دروغ میگویم

    هر روز چند تا دروغ میگویم ؟
    خیلی از انسانها در مقطعی از زندگی خود دروغ های بزرگی گفته اند که به « راز » آنها بدل شده است و اینگونه رازها آرام آرام آنها را از درون می خورد ، اما خوب همیشه از فاش کردن این رازها و گفتن حقیقت میترسند . این افراد با دروغ شان زندگی میکنند و سعی میکنند خودشان را متقاعد کنند که این دروغ ها مسئله مهمی نیستند و باید آنها را فراموش کنند . شاید فکر کنند وقتی کس دیگری راز انها را نداند مشکلی نخواهد داشت اما این واقعیت نیست شما دیگر نمیتوانید رابطه قبلیتان را با دوستتان و شریکتان داشته باشید . احساس عذاب وجدان و گناهکاری خواهید داشت و این حس روی رابطه شما سایه خواهد انداخت . شاید سعی کنید تظاهر کرده و وانمود کنید که همه چیز خوب است اما دیر یا زود سایه شک و تردید و احساس درونی شما خودش را نشان خواهد داد . این را بدانید که هر انسانی وقتی رازی را پنهان کند و احساس عذاب وجدان داشته باشد زندگی خوبی نخواهد داشت
    تقریبا همه انسانها دوست دارند « خوب » به نظر برسند . در واقع انسانها ذاتا دوست دارند مقبول همه باشند ، برای همین است که در بسیاری از مواقع به جای راست گفتن ، دروغهای مهربانانه به دیگران می گویند تا آنها حس خوبی داشته باشند یا حداقل دچار حس بدی نشوند . اگر صحبت را با دروغ شروع کنید شاید هیچگاه نتوانید به او نزدیک شوید تا دوستش باشید . به این فکر کنید که دوستتان از شما ناراحت نخواهد شد اگر واقعیت را به زبان آورده اید . در عوض این احساس در او ایجاد میشود که میتواند به عنوان یک دوست با شما درددل کند
    تقریبا همه ما در طول زندگی مان تئوریهای منفی میسازیم که در واقع بر اثر یک دروغ ، یا یک ایده نادرست یا بر اساس یک پنهانکاری شکل گرفته اند اما آرام آرام این تئوریهای منفی و نادرست را به عنوان واقعیت و حقیقت معتبر باور میکنیم .
    این دروغها ما را ضعیف ، پنهانکار ، محافظه کار و ترسو میکند و مانع از تغییر و تحول و رشد و پیشرفت در زندگی ما میشود .
    به طور معمول باید گفت که این دروغها برخلاف ظاهر نجات بخش نیست بلکه خود مشکل زاست . زیرا در صورت ادامه یافتن فرد را دچار مشکل کرده و اعتماد دیگران به او را به راحتی سلب میکند . در ضمن بیشتر این دروغها به سادگی آشکار میشوند و فرد گوینده را خجل میکند . شاید این نوع از دروغها معتادکننده ترین نوع دروغها باشد و هیچ بعید نیست که ناگهان خودتان را در وضعیتی بیابید که پشت سر هم از این دروغها میگویید . همه ما انسانهایی را میشناسیم که طی روز بارها و بارها دروغ میگویند و خیلی از دروغهایشان بی دلیل است . فرد شینونده در حالی که می داند شما دروغ میگویید اما بخاطری که شما خوش باشید از ایشان ناراحت نشوید به دروغ های شما گوش فرا میدهد . اما در نظر عامه مردم شما یک دروغ گو هستید و خواهید ماند . 
    مضمون این مقاله در سفر که داشتم خیلی به این طور ادم ها بر خوردم خاصه در فرودگاه ترکیه که با کسی ملاقات کردیم که اگر حرف های ان را با سن و سالش مقایسه میکردی میگفتی که از شروع تولد تجارت پیشه بوده .  به امید روزی که دروغ به حداقل برسد امین

    ۱۳۹۲ بهمن ۲, چهارشنبه

    اضطراب و انتظار

    اضطراب و انتظار :
    این روز ها زندگی ام گره خورده به این دو کلمه اضطراب و انتظار
    و هردوی این کلمه دست به دست هم داده و در تمام رگ های بدنم مانند یک ماده مضر در جریانند . و می خواهد با اهرم فشار که در دست دارند در ایام جوانی من را از پای در بیاورد . که با مقاومت سر سختانه من رو برو شدند .
    بگذارید این دو کلمه را معنی واقعی ان را بیان کنم .
    اضطراب‌ عبارت‌ است‌ از یک‌ احساس‌ ناراحت‌کننده‌ و مبهم‌ و ترس‌ ،و وحشت ‌، یا خطر با منشای‌ ناشناخته‌ که‌ بر فرد تحمیل می‌گردد .
    و انتظار آن است که انسان منتظر و چشم به راه عزیز ترین کس خود و یا منتظر امدن اتفاقی است که با سر رسیدن ان یک تحولی در زندگی روزمره ایجاد میشود . این آمادگی بسته به فرد مورد انتظار، معنا و ارزش می‌یابد .
    حال چرا اضطراب و چرا انتظار ؟؟؟؟
    اضطراب بخاطری اشتباهات کوچک که در مورید برنامه ریزی مسافرتی انجام شده .
    و انتظار که این کلمه حتی نوشتنش هم ازار دهنده است . انتظار دیدن عزیز ترین کسانی که با تکیه دادن به ان عزیزان دارم نفس میکشم . انتظاردیدن والیدین عزیز و همه عزیزانی که چشم به راهند . و دوستشان دارم و دستان گرمشان را میان دستانم می فشارم و این عشق به دیدار باعث شده که در مقابله با این دوکلمه سر خم نکنم و هنوز دارم نفس میکشم .
    عزیزترین عزیزانم من شما را فرا تر از همه ی.......... اما و اگرهای این روزگارم میپندارم . و دوستتان دارم . به امید پایان اضطراب و انتظار و و رسیدن کلمه مقدس وصال و دیدار



    ۱۳۹۲ دی ۸, یکشنبه

    چهل دختران هزاره مبارزه علیه اپارتاید

    چهل دختران / یا بهتر است بگویم چهل قهرمان / وقتی به عمق فاحعه دقیق میشوم همه بدنم سرد میشود . دقیق خودم را با بستن چشمان میبرم به دوران رحمن جابر و تک تک ظلم هایش را لمس میکنم . و میدانم که این قهرمانان در چه وضعیتی بودند که تن به همچنین کاری دادند و خود را از قله کوه به پایین انداختن . قرار نگارش خود امیر رحمن جنگ دولت امیر رحمن تنها در برابر هزارها بوده که مرکز ان ها در اروزگان بوده و عبدرحمن امر نموده تا میشود این مردم را بکشید و انهای را که تسلیم میشود به بردگی بگیرید .زیرا این هزارها کافر هستند .
    اره ان قهرمانان هزاره با اینکه میدانستند نمی تواند در مقابل لشکر چند صد هزار نفری رحمن خون هشام مقابله کنند . اما با ان هم جنگیدند و حماسه خلق کردند . در مقابل ظلم ایستادگی کردند . و با فداکاری های شان و ریختن خون شان نامی شان را در تاریخ بر علیه نژاد پرستی زمان خود ثبت کردند . تاریخ را به نفع ما با خون شان رقم زدند .
     از نظر تاریخ، چهل دختران نمونه ای است از تجربه تلخ شکست و اپارتاید و نژاد پرستی حقیقی و بودن جامعه ای که بار قتل عام را در پاره ای از حیات تاریخی شان به دوش کشیدند . من معتقدم که این قهرمانان هیچ وقت مانند مبارزه که امام حسین در برابر یزید کرد با گذشت زمان به فراموشی نخواهد رفت .
    میراث چهل دختران
    تمام نیکی ها محرک زندگی است، حتی هر کتاب نیکی که علیه زندگی نوشته شده باشد نیز چنین است. میراث گذاشتن به نسل امروزین از بازخوانی حادثه «چهل دختران» روحیه دادن به مبارزه و زنده سازی روحیه مقاومت در خط زمان است .
    پیام جهل دختران
    پیام عدالت خواهی و مبارزه علیه نژاد پرستی . حقوق انسانیت . مبارزه علیه دکتاتوری . و به داد گاه کشاندن جنایت کاران جنگی است .
     اما دریغا که نسل نوین ما دیگر ان بازخوانی را ندارند و همه میراث و پیام های که این قهرمانان چون چهل دختران و عبدالخالق هزاره و پیام همبستگی رهبر شهید عبدالعلی مزاری را به خواطر پول و مقام به فراموشی میسپارند .


    ۱۳۹۲ آذر ۲۰, چهارشنبه

    ایا باز دوران تکرار تاریخ رسیده ؟

    ایا باز دوران تکرار تاریخ رسیده ؟
    در این وقت ها اخبارها و روزنامه ها و مقالات مردم را که میخوانم در مورید افغانستان فکر میکنم زمان ان رسیده که اقای کرزی هم مثل سایر حکومت رانان این کشور میراثی در پی دوام قدرت و کشاندن مردم به دوران قبل است . در گذشته هم همه سردم داران ان مردم با تفرقه انداختن و شیطنت . حکومت شان را چهل ساله کردن که بعد از تاخت تاز دهه ای بالای مردمی ان زمان بابای ملت مردم گوسفندی بجا مانده از چهل سال پیش شدند .
    فعلا هم کرزی قصد ادامه همان راه را دارد . اما باید برای کرزی باید گفت که ما ضرب المثل معروف داریم که میگویم (مورچه دوره مار کرد لخشید خوده اوگار کرد) .
    دیگر فکر میکنم دوره طلای حکومت کرزی به پایان رسیده . و اگر کرزی به فکر تفرقه انداختن برای ادامه حکومت خود باشد بیشتر خود را اوگار خواهد کرد تا مردم .
    به خاطریکه دیگر مردم نمی خواهد به گذشته باز گردد . دیگر یک جوان افغانستانی نمی خواهد بدون برق شب را سپری کند دیگر مردم نمی خواهدزندگی روزمره خود را بدون کامپیوتر و انترنیت و تکنالوژی سپری کند . دیگر افغانستان مختص به یک قوم خاص نیست که بشود این راه را ادامه داد . مگر میشودیک جوان بدون گوشی اپل و سامسونگ زندگی کند .
    در همین اردوی که حالا داریم بگویید که کدامش به دنیای مجازی فیسبوک راجستر نیست ؟
    فرق حالا با زمان قبل را میشود این طور بیان کرد که در ان زمان یک جنگجو در سنگر جنگ میگفت بگذار یک سیگریتی بار بیزنم بعد جنگ میکنیم . اما حالا یک جوان نمی تواند در سنگر مقاومت از خود به انترنت وصل شود . اما یک چیز را میتوان گفت که این مردم حالا میتواند کرزی را با همه شیطنت هایش با افگار توسعه یافته شان حیلی اسان از قدرت کنار بزند .
    فکر میکنم با ملی شدن این سند همکاری با امریکا که تمام ملت افغانستان  احزاب سیاسی  کاندیدان ریاست جمهوری اینده وحتی دشمنان امریکا از کرزی خواسته اند که این سند را امضا کند . بهتر خواهد که این سند را امضا شود .
    که با شناخت که از امریکا و سیاست شان در قبال کشورها پیدا کردم این سند امضا شدنی است چه با ذور یا با رضایت دولت و مردم . اما ترسم از این است که با طولانی شدن این سند تنها ضربه به اقتصاد نو پای افغانستان خواهد امد که دیکر ارزش پولی که از دست داده ایم سال ها طول خواهد کشید که دوباره به اقتصاد فعلی مردم برسد .
    حالا باید منتظر بود که چه خواهد شد ؟ اما تنها امید واری من از داشتن اخلاق بچه گانه اقای کرزی است که در طول این سیزده سال ار ان دیدم که نمی شود کرزی یک روز پیش را با کرزی فردا مقایسه کرد . من فکر میکنم این اقا زیاد تر به اده اش گوش فرا میدهد تا مشاورنش و یا معاوینینش . 

    ۱۳۹۲ آذر ۱۸, دوشنبه

    توهین به اقوام دری زبان در افغانستان

    افغانستان خانۀ تمام ملیت های ساکن در افغانستان است در روزهای گذشته اعتراض هایی انجام داده شد نسبت به اظهارات سه کارشناس در میزگرد که از شبکه تلویزیون خصوصی ژوندون به نشر رسید . که البته بعد از چند روزی دوباره عذرخواهی کردند
     متأسفانه  رشد و توسعه رسانه در حکومت اقای کرزی خصوصا رشد شتابان استفاده از اینترنت و تلفن همراه ، شاهد افزایش بی سابقه بی احترامی و توهین به اقوام در قالب های مختلف بودیم .اقوامی که در حفاظت و صیانت از مرزوبوم جغرافیایی ، سیاسی ، فرهنگی و علمی افغانستان زحمتهای زیادی کشیده است . جهاد های زیاد در مقابل ابر قدرت های جهانی کردند  .  بی شک اقوام مختلف کشور ستونهای بسیار مستحکم در جهاد بخاطر دفاع از کشورشان بودند و هستند . ایجاد تزلزل در هر کدام از
     ستونها ، قطعا استحکام و دموکراسی نو پای کشور عزیزمان را به خطر خواهد انداخت.  میزگرد های که قطعا در فضایی که توهین به اقوام روا داشته شود از نظر من به نفع مردم عزیز مان نیست.
     تداوم فضای توهین آمیز به اقوام که متأسفانه گاهی اوقات از تلویزیون ها و هم از طریق صفحه مجازی فیسبوک به آن دامن میزند  میتواند عواقب ناخوشایند روانی - اجتماعی برای اقوام مختلف خواهد داشت . و تأثیری منفی بر همبستگی در بین اقوام خواهد داشت . عواقب روان شناختی این فضای مسموم در بین جامعه، باعث ایجاد ضعف فکری در جامعه ، بی اعتمادی  درماندگی ذهنی  احساس ناامنی فردی ، احساس عدم جرئتمندی ، احساس تنفر و خصومت نسبت به دیگران و حتی افزایش جنگ های قبیله ای    منجر میگردد . از لحاظ فکری  میتوان گفت که بعضی افراد به هویتگریزی قومی و از سوی دیگر به قومگرایی شدید مواجه اند . دجارامراض روانی اند    .
    همچنین در مواریدی میتوان گفت که یکی از مؤلفه های مهم یک فرد احترام گذاشتن به هر  فردی جامعه است . همانطور که نیاز به احترام و ارزشمندی ملیتی هم هست .. نتیجه کلی پیامدهای روانی - اجتماعی، فاصله گرفتن اقوام افغانستان از یکدیگر و از ملیت خود خواهد بود . به همین علت  منطق ، واقع بینی و دوراندیشی حکم میکند که مسئولان حکومتی  نهادهای فرهنگی - اجتماعی دست روی دست نگذارند و در این خصوص پس از آسیب شناسی ، مداخلات اثربخشی را در مورید انجام دهند . مداخلات اثر بخش و قابل اجرا در موقعیت کنونی میتواند اینده این نسل و این کشور چند قومی و چند زبانی را تضمین کند  .
    ذاکر جعفری 10/12/2013

    ۱۳۹۲ آذر ۱۴, پنجشنبه

    خطاب به نلسون ماندیلا

    خطاب به نلسون ماندیلا
     تو رفتی و دلم غمگین شد
    گیریم چون آه آتشين شد
    جهان كه شادي آفرين بود
    به چشم من غم آفرين شد
    تو از میان بشریت رخت سفر بر بستی اما من در کشوری به دنیا امده ام که افراد نژادپرست هنوز به تعداد کثیری انجاه زندگی میکنند . شعار شان اینست که ما زاده ی سرزمینی افغان  هستیم که شعار پیامبرش گفتار نیک، کردار نیک، اندیشه نیک بوده و مگویند که ما به دنبال احیای هویت از دست رفته خود هستیم. و تقریبا این جریان فکری و زبان گرایی در بین بخشی از جامعه جوان کشورم شکل گرفته. بازگشت فکری به چند قرن پیش از میلاد مسیح! من شخصا معتقدم که این فکر صرفآ یک اندیشه تقابل با اسلام و تفرقه انداختن بین بشریت هست. که نظر شخصی بنده هر انسانی که آزارش به دیگران نرسد برایم محترم است، سفید و سیاه در طبیعت که ما زندگی میکنیم در ما وراه  اب و هوا شگل میگیرد و تاثیری روی افکار ندارد.  و وظیفه ی هر شخصی که به حقوق انسان ها باور دارد اینست که این نوع تفکر نژاد پرستانه رو نقد کند ! این افراد از سیاهی فکری که بر این افراد غلبه کرده فقط به یک تعصب کور نائل شدن و تنها راهکار مبارزه مردمی و راندن این گونه افراد از بین جامعه است. به نظر من، اگر بنا باشد که ملتهای مختلف بنا بر گذشته تاریخ انها قضاوت بشود جز کینه و تحقیر و جنگ و خرابی بین این ملتها چیزی باقی نمی ماند . وقتی که زمان حال را که زندگی میکنیم پیدا نکنیم، چه سود که از گذشته خیلی دور حرف بزنیم ؟ هر چی فکر میکنم که تحقیر قوم ها و توهین به زبان، فحاشی، نفرت پراکنی نسبت به  دین و مذهب از کجا ناشی میشود جوابی برایش پیدا نمیکنم،وقتی می‌بینم که خود هیچ راه حل معقولی ندارم نظریه در بین دوستان صادر میکنم که هر کی را به دینش  . من درکشور های غربی بین اینها افرادی از نژادهای مختلف با دانش  فراوان میبینم که مورد احترام همه اروپاییها هستند، پس چه دلیلی برای تحقیر و توهین اون ها دارم؟ ای کاش کشورم بتوانند درسهای همزیستی مسالمت آمیز رو یاد بگیرند و بیش از هر چیز به اتحاد ملی فکر کنند نه جدایی و تفرقه. شاید تنها راه برون رفت انقلاب فکری راه و اندیشه نلسون ماندیلا  باشد. تاروزی که نژاد پرستی، زورگویی و زورجویی از افغانستان عزیز رخت بر بندد و احترام و همزیستی مسالمت آمیز به طوره عملی اجرا بشود. و به امید آن روزی که دوستی، احترام به حقوق دیگران از جمله حق زندگی هر شهرونی عزیز باشد . ذاکر جعفری 06>12>2013

    ۱۳۹۲ آبان ۲۸, سه‌شنبه

    معرفی کشور بلژیک

    با ارز پوزش که این اطلاعات در مورید بلژیک حداکثر نوشته ها را مجبور شدم از سایت های مختلف بلژیک کپی برداری کنم اما برای خودم جالب بود که در کشوری که دارم زندگی میکنم اطلاعات کامل داشته باشم این را خواستم برای همه عزیزانیکه یک سری ار ویب بنده میزند شریک بسازم . بلژیک کشوری پادشاهیست. پادشاهی ای دارای وجهه ملی و دموکراسی مجلسی که پس از جنگ جهانی دوم از یک ایالات متحده به یک اتحادیه تبدیل شد. سیستم دو پارلمانی از سنا و مجلس شورا تشکیل شده‌است. در حالی که سنا مجموعه‌ای از سیاست‌مداران بالارتبه منتخب و نمایندگان انجمن‌ها و مناطق است، مجلس شورا نشانگر تمام بلژیکی‌های بالاتر از هجده سال در یک نظام رأی‌گیری همزمان می‌باشد. بلژیک از معدود کشورهاییست که رای دادن در آن اجباریست و به همین علت در جهان یکی از بالاترین آمار رأی‌گیری را داراست.  دولت فدرال که رسماً توسط پادشاه معرفی می‌شود، باید از مجلس شورا رای اعتماد بگیرد. توسط نخست وزیر رهبری می‌شود. تعداد وزرای هلندی و فرانسوی زبان طبق آنچه توسط قانون اساسی تعریف شده باید مساوی باشد.  شاه یا ملکه رهبر کشور محسوب می‌شوند اگرچه از طریق امتیاز مخصوص حق ارثی محدود. قدرت حقیقی در دست نخست وزیر و دولت‌های مختلفی‌است که کشور را اداره می‌کنند. نظام قضایی بر پایه حقوق مدنیست و از مجموعه قوانین ناپلئونی سرچشمه می‌گیرد. دادگاه استان یک رده از دادگاه فرجام خواهی که نهادی بر پایه دادگاه فرجام خواهی فرانسوی‌است پایین تر است. نهادهای سیاسی بلژیک پیچیده‌اند. بیشتر قدرت سیاسی حول و حوش نیاز به ارائه انجمن‌های زبان می‌گردد. حزب‌های سیاسی ملی مهم بلژیک به اجزای جداگانه‌ای تقسیم شده‌اند که به طور عمده علایق این انجمن‌ها را نشان می‌دهند. حزب اصلی در هر انجمن به سه خانواده مهم سیاسی تعلق دارند: جناح راست یا همان لیبرال‌ها، دموکرات‌های مسیحی و جناح چپ یا همان سوسیال دموکراتها. دیگر حزب‌های جدیدتر مهم عبارتند از حزب سبز و به خصوص در فلاندرز حزب ملی یا ناسیونالیست و احزاب راست‌گرای افراطی. سیاست تحت تأثیر گروه‌های تحمیل گرا مانند اتحادیه‌های تجاری و منافع تجاری به صورت بنگاه اقتصادی بلژیک می‌باشد.بلژیک به علت دوزبانگی کشور همواره با بحران وحدت و هویت روبروست. گرچه اختلافات بیشتر در ظاهر، جنبه زبانی و فرهنگی دارند، ولی در دهه‌های اخیر مولفه اقتصادی نیز بیش از پیش در آنها عمده شده‌است. آب و هوا در بلژیک، معتدل دریایی‌است، همراه با میزان بارندگی زیاد در تمام فصول. بلژیک، با جمعیت متراکم، در قلب یکی از مهمترین مناطق صنعتی جهان قرار گرفته‌است. به طور جاری، اقتصاد بلژیک، عمدتآ بر پایه خدمت است و طبیعتی با بخش‌های دوگانه فلاندری جلوه پویایی از خود بروز داده و بروکسل به عنوان مرکز چند نژادی و چند زبانه آن، و یکی از بلندمرتبه‌ترین اعضای اتحادیه اروپا ست.  بلژیک به طور خاص دارای اقتصاد باز است. از دیدگاه ترابری بلژیک، دارای زیربنای محکم بنادر، کانال‌ها و راه آهن و بزرگ راه است که امکان یکپارچه شدن صنعتش با صنایع همسایگانش را به آن می‌دهد. بندر آنتورپ دومین بندر بزرگ اروپاست. بلژیک، به عنوان یکی از اعضای پایه‌گذار اتحادیه اروپا، از توسعه قدرت سازمان‌های این اتحادیه برای یکپارچه سازی اقتصاد کشورهای عضو شدیدآ حمایت می‌نماید.

    ۱۳۹۲ آبان ۱۵, چهارشنبه

    هليکوپترهای کنترل سرعت

    پلیس بلژیک قصد دارد که دیگر ازهليکوپترهای کنترل سرعت دربعضی از جاهای که دوریبن کنترول سرعت امکان نصبش نیست استفاده کند . 
    پلیس گفته است که با اين روش می توانيم بر مکان هايی مانند پل و دیگر مناطق جنگلی نظارت کنيم که استفاده از خوردوهای کنترل سرعت در آنجا ممکن نمی باشد. ما هم اکنون در حال بررسی هزينه ها و سودهای حاصل از اين کار هستيم.
     خودروهای کنترل سرعت در کمتر از ۱۰ دقيقه ديگر کارايی ندارند چراکه رانندگان بوسيله ی راديو از کنترل سرعتها آگاه می شوند. ولی هليکوپتر خيلی زود محل کنترل خود را تغيير داده و همچنين فضای بزرگی را می تواند تحت کنترل قرار دهد.
    با قوانین سخت گیرانه که در بلژیک در مورید رانندگی است . تصادف خیلی کم در جادها می بینیم .
    اما کشور هلند نسبت به کشور بلژیک از قوانین سختی بر خوردار است .دوربین های کنترول سرعت در جاده زیاد نصب کردند .
    در بلژیک اگر بخواهی گواهی رانندگی دریافت کنی با مشکل میتوانی از صد 50 سوال بر بیای . که این تنها اول کار است . که بعد هم امتهان عملی تا راننده ماهر نباشی فکر نکنم بار اول گواهی دریافت کنی .
    در اینجا موتر داشتن نوعی درد سر برای کسانی که موتر دارند است  . و هم اسایش برای کسانی که کار شان در شهرستان است . در اینجاه اگر موتری را بخواهی بخری . با ید نوع موتری که انتخاب میکنی در نظر بیگری . 
    1 خورد باشد و سبک بخاطری که مالیات سالانه زیاد نشود 
    2 مدل موتر جدید باشه که باید از کنترول تکنیک عبور کند 
    3 مشکلات بیمه دارد چون اگر سن پایین باشد بیمه خیلی گران میشود . و مشکل دیگر با هر تصادف که داشته باشی بیمه بعدی دو برابر افزایش پیدا میکند . 
    خلاصه قوانین زیادی دیگر است که باید دقیق باشی و گر نه درامد ماهانه را باید به جریمه رانندگی پرداخت کنی . این بخش کوچک از قوانین سخت رانندگی در اروپا است که گفتم. 
    و قابل یاد اوریست که لیسنس افغانی به هیچ وجه کار برد در اینجاه ندارد .


     
     

    ۱۳۹۲ مهر ۳۰, سه‌شنبه

    نظر کوتاهی در مورید مقاله دای فولادی

    چند روز است نامه اقای دای فولادی و جوابیه اقای محقق و همچنین نقد نظر اقای رویش را در سایت ها دنبال میکنم البته این دنبال کردن ها و سرک کشیدن به هر نقد نظر از بیکاری ها که این روزها گریبان گیرم شده است چیزی خاص دیگر نیست در همه این نامه ها و نقد نظر ها به این فکر افتاده ام  که کل جامعه ما و از جمله هزاره ها تا هنوز به فهم و شعور کافی برای یک حیات مدنی نرسیده اند.
    آقای دای فولادی در نامه اش به عنوان یک روشن فکر مقاله نوشته است برای روشنگری ملت خود از چه الفاظ و تعابیری سطح پایین استفاده می کند. که واقعا کلمات که در این مقاله استفاده شده در سطح یک روزنامه یا سایت نیست . و از طرفی مضمون مقاله ایشان را که در رابطه به اینده نگری هزارها است قابل ستایش است جون ایشان شاید تنها کسی است که در نامه اش به گونه روشن خیانت و خاموشی چند ساله اقای خلیلی را در کنار کرزی بیان میکند . و همچنین خیانت تازه ایشان را که همان چهار پارچه کردن وحدت یک پارچه و حمایت کردن ایشان از اشرف غنی که همه ساله با پشتوانه این مرد مردم بهسود چه غمنامه های که ندارد .
     در مقیاس کل دای فولادی با قلم خود، انقلاب بزرگ را آغاز و در ادامه با نوشتن آثار که این نوشته با تمام دغدغه‎های به جا و حرفهای نگفته‎ای که داشت، طرح مشخصی را ارائه نکرد که مردمِ سرگردان هزاره در رابطه با انتخابات چه موضعی داشته باشند. ، جامعه ما را متحول سازد.
    تنها از نوشتهای ایشان این برداشت به وجود میاید که تکیه دادن روی یک دو نفر خاص در موقیعت فعلی به نفع مردم ما نیست .
    این حرف ایشان باید مورید بحث در جامعه ما قرار گیرد و یک پلان چهار ساله دیگر میخواهد .
    اما در شرایط فعلی که همه کاندید ها مشخص شده دیگر چاره ای برای وحدت یک پارچه اندیشید . باید با وقت کمی که در پیش داریم باید از میان بد بدتر یکی انتخاب شود تا حداقل استفاده را از شرایط کنونی سیاست افغانستان کنیم .
    اما در اخر باید یاد اور شوم که هرچه این مقالها و بیانات در جامعه ما بیشتر شود ظرفیت ها بالا میرود و یقینن به نفع نسل های بعدی خواهد بود .
    در اخر با عرض پوزش اگر کدام حرف تند بیان شده باشد . 

    ۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

    بازرس

    ‌اشاره‌ای‌ به‌ برخی‌ از ویژگیهای‌ نمایشی‌ در کمدی‌ بازرسی اثر گوگول . البته این نوشته بر گرفته شده از ویستا نیوز است . دوستان اگر مطالعه کنند خیلی لذت بخش و تجربه اور خواهد بود .

    ‌اشاره‌ای‌ به‌ برخی‌ از ویژگیهای‌ نمایشی‌ در کمدی‌ بازرسی اثر گوگولبسیاری‌ از كارشناسان‌ ادبیات‌ و تآتر، نمایشنامه‌ «بازرس» گوگول‌ را بزرگ‌ترین‌ كمدی‌ تاریخ‌ ادبیات‌ روسیه‌ می‌دانند. بیهوده‌ نیست‌ كه‌ با وجود گذشت‌ ۱۷۰ سال‌ از زمان‌ نگارش، این‌ اثر هنوز ذره‌ای‌ از جذابیت‌ و گیرایی‌ خود را از دست‌ نداده‌ و همچنان‌ در تآترهای‌ سراسر جهان‌ روی‌ صحنه‌ می‌رود. در این‌ مقاله‌ می‌كوشیم‌ برخی‌ از ویژگیهای‌ جالب‌توجه‌ و گاه‌ منحصربفرد این‌ نمایش‌ را بررسی‌ كنیم.
    ‌نوآوریهای‌ گوگول‌ از نخستین‌ جمله‌ نمایش‌ آغاز می‌شوند. شروع‌ اثر و گره‌افكنی‌ دراماتیك‌ بازرس شكل‌ بسیار بدیعی‌ دارد و اغلب‌ آن‌ را به‌‌عنوان‌ یكی‌ از بهترین‌ و موجزترین‌ نمونه‌های‌ شروع‌ نمایشنامه‌ و گره‌افكنی‌ در ادبیات‌ نمایشی‌ جهان‌ معرفی‌ می‌كنند. گوگول‌ برخلاف‌ بسیاری‌ از نمایشنامه‌نویسان‌ مشهور كه‌ بخش‌ بزرگی‌ از آغاز اثر خود را به‌ مقدمه‌چینی‌ و طرح‌ مشكل‌ و گره‌افكنی‌ اختصاص‌ می‌دهند، با نخستین‌ جمله‌ نمایشنامه‌ كه‌ در جلسه‌ مقامات‌ و مسؤولان‌ شهر، از زبان‌ شهردار ادا می‌شود «آقایان، من‌ شما را فرا خوانده‌ام‌ تا خبر بسیار ناخوشایندی‌ را به‌ اطلاع‌ شما برسانم. بازرسی‌ نزد ما می‌آید»، تنش‌ دراماتیك‌ را به‌ وجود می‌آورد و گره‌ نمایش‌ را پایه‌گذاری‌ می‌كند. فقط‌ همین‌ یك‌ جمله‌ گره‌ و مشكل‌ را در ذهن‌ خواننده‌ و بیننده‌ ایجاد و توجه‌ او را به‌ دنباله‌ اثر جلب‌ می‌كند. این‌ امر تا اندازه‌ بسیاری‌ ناشی‌ از حال‌ و هوایی‌ است‌ كه‌ خود واژه‌ بازرس در ذهن‌ به‌ وجود می‌آورد. بازرس‌ هست، یعنی‌ باید خلافی‌ هم‌ باشد تا بازرس‌ به‌ آن‌ رسیدگی‌ كند و باید خلافكاری‌ هم‌ باشد كه‌ بازرس‌ پرده‌ از اعمالش‌ بردارد. همین‌ انتخاب‌ و كاربرد «فضای‌ بازرسی» یكی‌ از رموز موفقیت‌ گوگول‌ بود. به‌ گفته‌ بلینسكی-‌ منتقد بزرگ‌ قرن‌ نوزدهم‌ روسیه-‌ «گوگول‌ در زندگی‌ شخصیتهای‌ خود، لحظه‌ای‌ را انتخاب‌ كرد كه‌ سراسر زندگی‌ آنان، مفهوم‌ و جایگاه‌ آن، ایده، آغاز و پایان‌ آن، در همین‌ لحظه‌ متمركز و نمایان‌ بود.» او در نمایشنامه‌ بعدی‌ خود به‌ نام‌ «عروسی» نیز همین‌ ابزار را به‌ كار برد و زندگی‌ قهرمانان‌ خود را در لحظه‌ حساس‌ دیگری، در فضای‌ آماده‌ شدن‌ برای‌ ازدواج، به‌ طور كامل‌ به‌ تصویر كشید. ولی‌ اگر «فضای‌ عروسی» زندگی‌ شخصیتها را در ابعاد خصوصی‌ و خانوادگی‌ روشن‌ می‌سازد، «فضای‌ بازرسی» برای‌ آشكار كردن‌ ابعاد اجتماعی‌ و سیاسی‌ زندگی‌ به‌ كار می‌آید.
    ‌در چنین‌ شرایطی، حتی‌ اگر بازرسی‌ و بازرس، قلابی‌ هم‌ باشد، فرقی‌ نمی‌كند، چون‌ خلافكاران‌ فقط‌ با شنیدن‌ واژه‌ بازرس‌ و احساس‌ «فضای‌ بازرسی»، آشفته‌ می‌شوند و خود، خویشتن‌ را افشا می‌كنند، یعنی‌ همان‌ اتفاقی‌ كه‌ در پرده‌ نخست‌ نمایشنامه‌ رخ‌ می‌دهد. شهردار پس‌ از آنكه‌ خبر آمدن‌ بازرس‌ را به‌ اطلاع‌ رؤ‌سای‌ سازمانهای‌ مختلف‌ شهر می‌رساند به‌ نوبت‌ كاستیها و نابسامانیهای‌ هرمؤ‌سسه‌ و اداره‌ را به‌ رئیس‌ آن‌ گوشزد می‌كند و می‌خواهد كه‌ تا آمدن‌ بازرس‌ فكری‌ برای‌ پوشاندن‌ این‌ عیوب‌ بكنند. گوگول‌ در اینجا نیز نوآوری‌ به‌ خرج‌ می‌دهد: هنگام‌ برشماری‌ نابسامانیها حتی‌ به‌ رفع‌ یك‌ مشكل‌ یا عیب‌ جدی‌ اشاره‌ نمی‌شود و همه‌ تذكرات‌ جنبه‌ كاملاً‌ سطحی‌ و ظاهری‌ دارند. كسی‌ به‌ فكر آن‌ نیست‌ كه‌ پزشك‌ شهر، «حتی‌ یك‌ كلمه‌ روسی‌ هم‌ بلد نیست‌ و نمی‌تواند با بیماران‌ صحبت‌ كند»، مهم‌ آن‌ است‌ كه‌ هنگام‌ آمدن‌ بازرس، در بیمارستان‌ كلاه‌ تمیز بر سر بیماران‌ باشد و نیز بالای‌ تخت‌ هر بیمار نوشته‌ای‌ به‌ زبان‌ لاتین‌ یا هر زبان‌ دیگر آویزان‌ كنند و روی‌ آن‌ نام‌ «یك‌ جور بیماری» را بنویسند. شهردار كاری‌ به‌ آن‌ ندارد كه‌ قاضی‌ شهر رشوه‌ می‌گیرد، بلكه‌ نگران‌ آن‌ است‌ كه‌ نگهبان‌ در اتاق‌ انتظار دادگاه، غاز پرورش‌ می‌دهد و دهان‌ منشی‌ دادگاه‌ چنان‌ بویی‌ می‌دهد كه‌ برای‌ رفع‌ آن‌ باید سیر یا پیاز بخورد. اهمیتی‌ ندارد كه‌ مأموران‌ پلیس‌ شهر دائم‌الخمرند یا برای‌ برقراری‌ نظم‌ «زیر چشم‌ گناهكار و بی‌گناه‌ بادنجان‌ می‌كارند»، بلكه‌ مهم‌ آن‌ است‌ كه‌ یك‌ مأمور قدبلند برای‌ حفظ‌ ظاهر روی‌ پل‌ بایستد.
    ‌گوگول‌ دقیقاً‌ با همین‌ حربه‌ بود كه‌ توانست‌ ضمن‌ گریختن‌ از چنگال‌ سانسور، نگرش‌ تند و انتقادی‌ اثر را حفظ‌ كند. بنا به‌ روایتها، امپراتور نیكالای‌ اول‌ كه‌ در نخستین‌ شب‌ اجرای‌ بازرس در تآتر حضور یافته‌ بود، هنگام‌ تماشای‌ نمایش‌ از ته‌ دل‌ قهقهه‌ می‌زد. او بهتر از هركس‌ می‌دانست‌ كه‌ مشكلات‌ كشور از آنچه‌ روی‌ صحنه‌ نشان‌ داده‌ می‌شود بسیار فراتر است‌ و در دل‌ خوشحال‌ بود كه‌ در نمایش‌ به‌ مسائل‌ جدی‌تری‌ پرداخته‌ نمی‌شود. ولی‌ هنر گوگول‌ در آن‌ است‌ كه‌ با پرداختن‌ صرف‌ به‌ مسائل‌ سطحی‌ و بی‌اهمیت، به‌ صورت‌ غیرمستقیم‌ ذهن‌ خواننده‌ و بیننده‌ را به‌ مسائل‌ مهم‌تر و عمیق‌تر معطوف‌ می‌كند. تماشاگر هنگامی‌ كه‌ می‌شنود تنها مشكل‌ مدرسه‌ شهر آن‌ است‌ كه‌ معلمان‌ «از خود شكلك‌ درمی‌آورند» یا «با چنان‌ شور و احساسی‌ درس‌ می‌دهند كه‌ از خود بی‌خود می‌شوند»، ناخودآگاه‌ به‌ فكر می‌افتد كه‌ آیا واقعاً‌ همه‌ مشكلات‌ همین‌ها هستند و آنگاه‌ مشكلات‌ و كاستیهای‌ واقعی‌ كه‌ خود از آنها آگاهی‌ دارد در ذهنش‌ زنده‌ می‌شوند.
    ‌در همان‌ حال، با آنكه‌ ماجرا در شهركی‌ دورافتاده‌ رخ‌ می‌دهد، ولی‌ خواننده‌ باز به‌ طور ناخودآگاه، وقایع‌ نمایش‌ را به‌ سراسر كشور تعمیم‌ می‌دهد. پیش‌ از گوگول، پوشكین‌ در «ماجرای‌ دهكده‌ گاریوخین» از توان‌ بالقوه‌ عظیمی‌ سود برده‌ بود كه‌ در به‌ تصویر كشیدن‌ یك‌ موجود و ارگانیسم‌ كامل، از طریق‌ نمایش‌ یك‌ «یاخته» آن، به‌ چشم‌ می‌خورد. پس‌ از گوگول‌ نیز سالتیكوف‌ - شدرین‌ در «داستان‌ یك‌ شهر» از این‌ ابزار استفاده‌ كرد و در قرن‌ بیستم، نویسندگانی‌ مانند گوركی‌ و پلاتونوف‌ آن‌ را به‌ كار بردند.
    ‌این‌ ویژگیها در ساختار گره‌ دراماتیك‌ اثر نیز به‌ چشم‌ می‌خورد و آن‌ را به‌ نمونه‌ای‌ بدیع‌ در تاریخ‌ ادبیات‌ روسیه‌ تبدیل‌ می‌كند. از زمان‌ نوشته‌ شدن‌ بازرس تا زمان‌ حاضر، برداشتهای‌ گوناگونی‌ درباره‌ گره‌ و مبارزه‌ دراماتیك‌ در این‌ نمایشنامه‌ ارائه‌ شده‌ است. بسیاری‌ از منتقدان‌ انقلابی‌ قرن‌ نوزدهم، از جمله‌ و.بلینسكی‌ و آ.هرتسن، كاركرد اصلی‌ این‌ اثر را افشای‌ استبداد تزاری‌ و مبارزه‌ با حق‌ سرواژ و رعیت‌داری‌ می‌دانستند. هرتسن‌ درباره‌ موضع‌ گوگول‌ در بازرس و «نفوس‌ مرده» می‌نویسد: «گوگول‌ ضمن‌ دست‌ كشیدن‌ از قزاقها و روسیه‌ صغیر خود و آمدن‌ به‌ سوی‌ روسیه، در موضع‌ مردم‌ باقی‌ می‌ماند و توجهش‌ را روی‌ دو دشمن‌ اصلی‌ و قسم‌خورده‌ خود متمركز می‌كند: دولتیان‌ و ملاكان». در قرن‌ بیستم‌ نیز، در زمان‌ حكومت‌ شوروی، پژوهشگران‌ مختلفی، از جمله‌ گ.گوكوفسكی‌ از این‌ برداشت‌ پشتیبانی‌ می‌كردند. ولی‌ به‌ نظر نگارنده، این‌ قضاوت‌ را نمی‌توان‌ كاملاً‌ صحیح‌ قلمداد كرد. شكی‌ نیست‌ كه‌ در بازرس صحنه‌ها و مضمونهای‌ فراوانی‌ به‌ افشای‌ فساد در میان‌ دولتیان‌ ارتباط‌ پیدا می‌كند، ولی‌ مردم‌ عادی‌ نیز از نیش‌ انتقاد و تمسخر گوگول‌ در امان‌ نیستند. آنان‌ نه‌ تنها در صحنه‌ای‌ كه‌ از دست‌ مسؤولان‌ شهر به‌ بازرس‌ قلابی‌ شكایت‌ می‌آورند (صحنه‌ای‌ كه‌ بسیار مورد پسند دموكراتهای‌ انقلابی‌ بود)، با آوردن‌ هدیه، به‌ گونه‌ای‌ در رشوه‌دهی‌ و نادرستی‌ همگانی‌ شهر شركت‌ می‌جویند، بلكه‌ در اواخر نمایش، هنگامی‌ كه‌ گمان‌ می‌كنند بازرس، داماد شهردار شده‌ است‌ و از شهردار بابت‌ شكایتهایشان‌ پوزش‌ می‌طلبند، به‌ شكلی‌ نمایان‌تر ماهیت‌ حقیر و عادت‌ خود به‌ بندگی‌ و اطاعت‌ را بروز می‌دهند و بدین‌ شكل‌ در زمره‌ «مجموعه‌ پلشتیهای‌ روسیه» قرار می‌گیرند كه‌ گوگول‌ قصد داشت‌ «همه‌شان‌ را در توده‌ای‌ گرد آورد و به‌ تمسخر بگیردشان». در سراسر نمایشنامه، جز همان‌ صحنه‌ شكایت، مقابله‌ای‌ میان‌ مردم‌ و مسؤولان‌ شهر مشاهده‌ نمی‌شود و نمی‌توان‌ این‌ رویارویی‌ و تقابل‌ را سرچشمه‌ مبارزه‌ای‌ جدی‌ و دراماتیك‌ دانست.
    ‌برخی‌ دیگر از منتقدان، بررسی‌ خود را به‌ سیر ماجرایی‌ و داستانی‌ اثر محدود كرده‌اند و با چشم‌ بستن‌ بر جنبه‌های‌ انتقادی‌ و پنهان‌ اثر، اظهار داشته‌اند كه‌ مبارزه‌ دراماتیك‌ در بازرس، میان‌ شهردار و خلیستاكوف‌ (بازرس‌ قلابی) شكل‌ می‌گیرد. چنین‌ برداشتی‌ از بازرس آن‌ را تا حد یك‌ كمدی‌ نازل‌ و سیاه‌بازی‌ پایین‌ می‌آورد. «كمدی‌ اشتباهات» - تعریفی‌ كه‌ برخی‌ از منتقدان‌ برای‌ بازرس ارائه‌ داده‌اند - به‌ هیچ‌ وجه‌ گویای‌ ماهیت‌ این‌ اثر نیست. ولادیمیر نابوكوف‌ به‌ درستی‌ اظهار می‌دارد كه‌ سوژه‌ بازرس نیز همانند سوژه‌ آثار دیگر گوگول، از اهمیت‌ خاصی‌ برخوردار نیست. اشتباهی‌ كه‌ شهردار و مسؤولان‌ شهر مرتكب‌ می‌شوند و خلیستاكوف‌ را به‌ جای‌ بازرس‌ می‌گیرند، هیچ‌ نقشی‌ در گره‌ و مبارزه‌ دراماتیك‌ اثر بازی‌ نمی‌كند و فقط‌ شرایط‌ مناسبی‌ را برای‌ نمایش‌ اندیشه‌ و ایده‌ اصلی‌ نمایشنامه‌ فراهم‌ می‌سازد.‌منتقدان‌ بسیاری‌ به‌ این‌ نكته‌ توجه‌ نشان‌ داده‌اند كه‌ در بازرس‌ هیچ‌ شخصیت‌ مثبتی‌ وجود ندارد. خود گوگول‌ در نقد نمایشی‌ كوتاهی‌ كه‌ برای‌ تفسیر بازرس نوشت‌ اظهار داشت‌ «تنها شخصیت‌ مثبت‌ نمایشنامه، خنده‌ است»، ولی‌ این‌ گفته‌ انتزاعی‌تر از آن‌ است‌ كه‌ بتوان‌ به‌ وسیله‌ آن، گره‌ و مبارزه‌ دراماتیك‌ اثر را مشخص‌ ساخت. فقدان‌ شخصیت‌ مثبت، مبارزه‌ سنتی‌ «خیر - شر» را با پیچیدگی‌ مواجه‌ می‌سازد. پروفسور یوری‌ كورزوف، این‌ گونه‌ گره‌ دراماتیك‌ را «انتزاعی‌ - تعمیمی» می‌نامد و آن‌ را چنین‌ تعریف‌ می‌كند: «در این‌ گونه‌ نمایشنامه‌ها آرایش‌ قوای‌ طرفین‌ مبارزه‌ چنین‌ است: در یك‌ سوی آن‌ عرف و اصول‌ ناشایستی‌ قرار می‌گیرند كه‌ شخصیتهای‌ نمایشنامه‌ طبق‌ آن‌ رفتار می‌كنند و در سوی‌ دیگر، عرف‌ و اصولی‌ راستین‌ و شایسته‌ انسان‌ سربرمی‌آورند كه‌ نویسنده‌ از بلندای‌ آنها، شخصیتهای‌ نمایش‌ را به‌ مسخره‌ می‌گیرد. ولی‌ اگر در اینجا یكی‌ از طرفین‌ (طرف‌ منفی)، خود را به‌ شكل‌ عینی‌ و قابل‌ مشاهده‌ روی‌ صحنه‌ نمایان‌ می‌سازد، طرف‌ دیگر، به‌ گونه‌ای‌ انتزاعی‌ و به‌ مثابه‌ آرمان‌ نویسنده، هنگام‌ دیدن‌ نمایش‌ در ذهن‌ ما شكل‌ می‌گیرد و زنده‌ می‌شود». اینگونه‌ گره‌ و درگیری‌ دراماتیك‌ در ادبیات‌ نمایشی‌ جهان‌ در قرن‌ بیستم‌ طرفداران‌ بسیار یافت‌ و شاید بهترین‌ نمونه‌ آن، نمایشنامه‌ «كی‌ از ویرجینیا وُلف‌ می‌ترسد؟»، اثر ادوارد آلبی‌ باشد.
    ‌به‌ راستی‌ نیز هنگام‌ خواندن‌ یا تماشای‌ بازرس، مبارزه‌ دراماتیك‌ نه‌ روی‌ صحنه‌ و میان‌ شخصیتها، بلكه‌ در ذهن‌ خواننده‌ و بیننده‌ شكل‌ می‌گیرد. ما پیوسته‌ در ذهن‌ خود، حماقتها و كردارهای‌ پست‌ و حقارت‌بار قهرمانان‌ اثر را با آرمانهایی‌ كه‌ در وجود خود داریم‌ مقایسه‌ می‌كنیم‌ و بدین‌ شكل، گاه‌ منزجر می‌شویم، گاه‌ به‌ خشم‌ می‌آییم، گاه‌ مأیوس‌ و اندوهگین‌ می‌شویم، و البته‌ بیش‌ از همه‌ به‌ خنده‌ می‌افتیم. حتی‌ اگر خود در زندگی‌ واقعی‌ رفتارهایی‌ همانند شهردار یا دیگر مسؤولان‌ شهر از خود نشان‌ دهیم‌ باز هنگام‌ تماشای‌ بازرس به‌ آنها می‌خندیم، چرا كه‌ از صندلی‌ تماشاچی، بلاهت‌ موجود در آنها و تناقضشان‌ را با آرمانهای‌ انسانی‌ به‌ روشنی‌ مشاهده‌ می‌كنیم. هنگامی‌ كه‌ مسؤولان‌ شهر پس‌ از رفتن‌ بازرس‌ قلابی‌ از هویت‌ حقیقی‌ او آگاه‌ می‌شوند و به‌ شهردار می‌خندند، شهردار با عصبانیت‌ فریاد می‌زند: «به‌ چه‌ می‌خندید؟ به‌ خودتان‌ بخندید!» اكثر منتقدان‌ بر این‌ اعتقاد هستند كه‌ این‌ كلمات‌ در حقیقت‌ خطاب‌ به‌ تماشاچیان‌ حاضر در تالار نمایش‌ ادا می‌شوند و اغلب‌ هنرپیشگان‌ نقش‌ شهردار نیز هنگام‌ ادای‌ آنها، تماشاچیان‌ را مخاطب‌ قرار می‌دهند. ما این‌ كلمات‌ را خطاب‌ به‌ خود می‌شنویم‌ و باز هم‌ می‌خندیم، ولی‌ این‌ خنده‌ با خنده‌ای‌ كه‌ در كمدیهای‌ نازل‌ و سیاه‌بازیها به‌ تماشاگر دست‌ می‌دهد فرق‌ دارد.
    ‌دقیقاً‌ چنین‌ خنده‌ای‌ بود كه‌ توجه‌ منتقدان‌ دموكرات‌ انقلابی‌ روس‌ را به‌ خود جلب‌ می‌كرد. آنان‌ اعتقاد داشتند كه‌ ملت‌ با خندیدن‌ به‌ كاستیها و نادرستیها به‌ رشد و خودآگاهی‌ اجتماعی‌ می‌رسد. برای‌ مثال، چرنیشفسكی‌ (ظاهراً‌ تحت‌ تأثیر هگل) عقیده‌ دارد كه‌ ما هنگام‌ خندیدن‌ به‌ هر چیز نابجا، در حقیقت‌ «خود را از آن‌ در مرتبه‌ بالاتری‌ فرض‌ می‌كنیم. مثلاً‌ هنگامی‌ كه‌ من‌ به‌ یك‌ ابله‌ می‌خندم، این‌ احساس‌ را دارم‌ كه‌ بلاهت‌ او را درك‌ می‌كنم، درك‌ می‌كنم‌ چرا او ابله‌ است، درك‌ می‌كنم‌ او می‌بایست‌ چگونه‌ رفتار می‌كرد تا ابله‌ نمی‌بود. بدین‌ ترتیب، من‌ در آن‌ زمان‌ خود را بسیار بالاتر از او می‌پندارم. وضعیت‌ خنده‌آور در ما حس‌ عزت‌ نفس‌ برمی‌انگیزد...» چند دهه‌ بعد، آ.لوناچارسكی‌ نیز در مقاله‌ خود به‌ نام‌ «در باب‌ خنده»، همین‌ اندیشه‌ را تكرار می‌كند و تأكید می‌ورزد كه‌ خنده، به‌ رشد «خودآگاهی‌ و احترام‌ به‌ خویشتن» در میان‌ مردم‌ كمك‌ می‌كند.
    ‌مسأله‌ مهم‌ دیگر در خنده‌ موجود در بازرس آن‌ است‌ كه‌ در این‌ اثر، حكومت‌ و نهادهای‌ آن، هدف‌ اصلی‌ خنده‌ قرار می‌گیرند. به‌ واسطه‌ تقابلی‌ كه‌ در غالب‌ جوامع‌ به‌ صورت‌ «مردم‌ - حكومت» دیده‌ می‌شود، خندیدن‌ به‌ حكومت‌ در تآتر در همه‌ مردم‌ رضایت‌ و سرخوشی‌ برمی‌انگیزد، چراكه‌ با توجه‌ به‌ نظریه‌ چرنیشفسكی، می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ در این‌ حالت، آنان‌ خود را در موضعی‌ بالاتر از حكومت‌ می‌بینند. در كتاب‌ ژرژ سادول‌ درباره‌ چارلی‌ چاپلین‌ از زبان‌ كمدین‌ بزرگ‌ چنین‌ نقل‌ شده‌ است: «آیا توجه‌ كرده‌اید هنگامی‌ كه‌ یك‌ مأمور پلیس‌ در لباس‌ مخصوص‌ خود، لیز می‌خورد و روی‌ پیاده‌رو كثیف‌ به‌ زمین‌ می‌افتد و پاهایش‌ به‌ هوا می‌رود چه‌ اتفاقی‌ می‌افتد؟ قهقهه‌ همگانی. ولی‌ چرا؟ زیرا مأمور پلیس‌ با باتوم‌ خود، مظهر قدرت‌ حكومت‌ است. اشخاص‌ شریف‌ نمی‌توانند نسبت‌ به‌ این‌ مأمور، تفاهم‌ و همدردی‌ كامل‌ نشان‌ دهند و هنگامی‌ كه‌ این‌ سوژه‌ روی‌ زمین‌ سقوط‌ می‌كند قهقهه‌ می‌زنند». البته‌ در جوامعی‌ كه‌ اكثریت‌ مردم‌ از حكومت‌ ناراضی‌ باشند - مانند جامعه‌ روسیه‌ در زمان‌ نوشته‌ شدن‌ بازرس- همین‌ خنده‌ می‌تواند در مردم‌ شور و انرژی‌ انقلابی‌ و اصلاحی‌ برانگیزد و آنها را به‌ بازنگری‌ باورهایشان‌ وادارد. علت‌ توجه‌ منتقدان‌ دموكرات‌ انقلابی‌ روس‌ به‌ این‌ گونه‌ خنده‌ نیز همین‌ نیروی‌ بالقوه‌ اصلاح‌گرانه‌ بود. پیسارف، نویسنده‌ و منتقد پیشرو قرن‌ نوزدهم، می‌نویسد: «در این‌ حالت، خنده، به‌ خودی‌ خود، اندیشه‌ جدیدی‌ است‌ كه‌ اندیشه‌های‌ كهنه‌ را نفی‌ می‌كند و بر جای‌ آنها تكیه‌ می‌زند». هرتسن‌ نیز به‌ درستی‌ اظهار می‌دارد: «اگر به‌ رده‌های‌ پایین‌ اجازه‌ داده‌ شود به‌ بالایی‌ها بخندند یا اگر پایینی‌ها نتوانند جلو خنده‌ خود را بگیرند، آنگاه‌ باید با این‌ رده‌بندیها و احترام‌ به‌ آنها وداع‌ گفت. هنگامی‌ كه‌ كسی‌ را وامی‌دارید به‌ گاو مقدس‌ آپیس‌ لبخند بزند به‌ معنای‌ آن‌ است‌ كه‌ آن‌ را از رده‌ مقدس‌ خدایی‌ به‌ یك‌ گاو عادی‌ تنزل‌ مقام‌ داده‌اید.»
    ‌البته‌ در بازرس نوع‌ دیگری‌ از خنده‌ نیز وجود دارد كه‌ صرفاً‌ به‌ منظور سرگرم‌ كردن‌ تماشاگر در نمایش‌ گنجانده‌ شده‌ است. هنگامی‌ كه‌ شهردار به‌ جای‌ كلاه، می‌خواهد جعبه‌ای‌ مقوایی‌ بر سر بگذارد یا هنگامی‌ كه‌ روی‌ صورت‌حساب‌ خیارشور و خاویار برای‌ همسرش‌ یادداشت‌ می‌نویسد و متن‌ یادداشت‌ با متن‌ صورت‌حساب‌ قاتی‌ می‌شود، تماشاچیان‌ از خنده‌ روده‌بر می‌شوند، ولی‌ این‌ موارد جز آنكه‌ ترس‌ و دغدغه‌ شهردار را بهتر به‌ نمایش‌ بگذارند كاركرد دیگری‌ ندارند و بیشتر به‌ منظور سرگرم‌ ساختن‌ تماشاچیانی‌ به‌ خدمت‌ گرفته‌ شده‌اند كه‌ به‌ فارس‌ و كمدیهای‌ نازل‌ عادت‌ كرده‌اند. موقعیتهای‌ خنده‌آور مشابه‌ در بازرس انگشت‌شمار هستند و به‌ طور كامل‌ تحت‌الشعاع‌ «خنده‌ انتقادی‌ - تربیتی» قرار می‌گیرند. این‌ امر تا اندازه‌ بسیاری‌ ناشی‌ از آن‌ است‌ كه‌ در نمایشنامه‌ گوگول‌ منشأ اغلب‌ خنده‌ها در كلام‌ و گفتار شخصیتها نهفته‌ است‌ و نه‌ در كارها و اعمال‌ آنان. به‌ عبارت‌ دیگر، در بازرس، برخلاف‌ بسیاری‌ از نمونه‌های‌ ادبیات‌ نمایشی‌ كلاسیك‌ جهان، كلام‌ و گفتار بر حركت‌ و عمل، چیرگی‌ دارد. پیش‌ از گوگول، اغلب‌ نمایشنامه‌نویسان‌ روس‌ در نمایشهای‌ انتقادیشان‌ خود را مقید می‌دانستند تا كاستیها و نواقص‌ را به‌ صورت‌ عینی‌ روی‌ صحنه‌ به‌ تماشاچیان‌ نشان‌ دهند، در حالی‌ كه‌ گوگول‌ شرح‌ این‌ نواقص‌ را بر زبان‌ قهرمانانش‌ جاری‌ می‌سازد و از نمایش‌ عینی‌ آنها صرف‌نظر می‌كند. ما به‌ جای‌ دیدن‌ صحنه‌هایی‌ مانند رشوه‌ گرفتن‌ قاضی‌ شهر، بلبشوی‌ حاكم‌ بر بیمارستان یا شلاق‌ خوردن‌ زن‌ افسر، فقط‌ شرح‌ آنها را می‌شنویم. این‌ برجستگی‌ و تفوق‌ یافتن‌ لایه‌ كلامی‌ نمایش‌ بر لایه‌ مرئی‌ و حركتی‌ آن‌ به‌ دو سبب‌ در بازرس اهمیت‌ بسیار پیدا می‌كند. نخست‌ آنكه‌ گوگول‌ بدین‌ طریق‌ امكان‌ می‌یابد با صرفه‌جویی‌ در زمان‌ نمایش، به‌ طرح‌ مسائل‌ بیشتر و گوناگون‌تری‌ از جامعه‌ روسیه‌ بپردازد و تقریباً‌ نمایندگان‌ همه‌ اقشار جامعه‌ را در نمایش‌ خود بگنجاند (با توجه‌ به‌ نظام‌ حكومتی‌ و اجتماعی‌ آن‌ زمان‌ روسیه‌ می‌توان‌ گفت‌ تنها گروههای‌ اجتماعی‌ كه‌ در بازرس حضور ندارند كشیشان‌ و نظامیان‌ هستند كه‌ البته‌ عدم‌ حضور آنان‌ نیز ناشی‌ از سختگیریهای‌ سانسور بود و نه‌ میل‌ و تصمیم‌ گوگول). از سوی‌ دیگر، در نظریه‌ ادبیات‌ نمایشی‌ ثابت‌ شده‌ است‌ كه‌ در اغلب‌ موارد، لایه‌ مرئی، حركتی‌ و عینی‌ نمایش، در وهله‌ نخست‌ بر عواطف‌ و احساسات‌ تماشاگر اثر می‌گذارد و لایه‌ ذهنی‌ و كلامی‌ آن‌ بر ذهن‌ و اندیشه‌ او. به‌ بیان‌ دیگر، آنچه‌ تماشاگر به‌ چشم‌ می‌بیند برای‌ او یك‌ تجربه‌ احساسی‌ و عاطفی‌ است‌ و بسته‌ به‌ موضوع، در او احساساتی‌ از قبیل‌ همدردی، خشم، تنفر یا غیره‌ برمی‌انگیزد. ولی‌ هنگامی‌ كه‌ همین‌ تصویر از طریق‌ گفتار به‌ او منتقل‌ می‌شود، این‌ احساسات‌ در او شدت‌ و قوت‌ كمتری‌ پیدا می‌كنند و در عوض‌ ذهن‌ او ناخودآگاه‌ بیشتر به‌ تجزیه‌ و تحلیل‌ و اندیشیدن‌ درباره‌ مسأله‌ مطرح‌شده‌ می‌پردازد.
    ‌گذشته‌ از این‌ عوامل، ویژگیهای‌ فراوان‌ دیگری‌ نیز در بازرس به‌ ارتقای‌ كیفی‌ و جاودانگی‌ این‌ اثر كمك‌ كردند كه‌ مجال‌ پرداختن‌ به‌ همه‌ آنها در اینجا وجود ندارد. از جمله‌ این‌ موارد می‌توان‌ به‌ استفاده‌ از ابزار «آینه» (شخصیتها، موقعیتها و توصیفهای‌ آینه‌ای)، ابزارهای‌ اغراق‌ و گروتسك‌ اثر، ویژگیهای‌ شوخیهای‌ كلامی و... اشاره‌ كرد. نمایشنامه‌نویسان‌ ما می‌توانند با توجه‌ به‌ این‌ موارد، در آثار خود از آنها سود فراوانی‌ ببرند.

    ۱۳۹۲ مهر ۱۴, یکشنبه

    انتخابات افغانستان

    شهر غلغله با مردمان با خاصیت گوسفندی
    در این شهر اول همه از رو برو شدن مترسند اما اگر یکی ازسردم داران خود را به باد های تند با خطر مواجه کرد دیگر همه اگر جانش به خطر باشد هم از دنبال ان حرکت میکند .
    من فکر میکنم همه برای پول دار شدن خود را کاندید کردن تا اعتبار مردمی
    در مورید اینکه بشینیم در مورید این کسانیکه خود را کاندید کرده فکر کنیم که کی برای مردم افغانستان بهتر است و کدام این ها که کاندید کردن خود را در اینده میتواند مردم ما را از این فقر بد بختی که سالها است دست به گرو گان مردم ماست نجات دهد.
    هیچ تضمینی نیست و هیچ یک از این ها اگر مسله قومی و مذهبی را در کشور دامن نزند طرف دار ندارند .
    اگر بخواهیم تک تک این کاندیدان را کارنامه ای برسی کنیم . همه مردم عزیز ما میدانند که همه این ها دست شان به خون مردم اغوشته است . داکتر عبدالله در سال های جنگ و همچنین با دو معاونش . سیاف را که همه ما میشناسیم کاری که سیاف در زمان جنگ کرد اگر مردم گوسفندی ما گوسفندی عمل نمی کرد باید در دادگاه بین الملل محاکمه میشد .
    با دیدن اسامی این کاندیدان از اینده کشور خود نا امید شدم .
    چون همه این ها خود را بر فامیل فامیل را بر قوم و قوم را بر مذهب و مذهب بر مردم ترجیح دادند در ادامه خواهند داد .
    از نگاه دانش اگر ارزیابی کنیم همه شما عزیزان میدانید که هیچ کدام این ها تحصیلات عالی ندارند . 
    پس نتیجه گری از اینده کشور را اسان کردن که مردمی که ریس جمهور بی سواد داشته باشد . معاونین  بی سواد داشته باشد  
    هیچ تضمینی برای پیشرفت در کشور در اینده وجود نخواهد داشت. 
    دوستم سواد ندارد بی سواد مطلق است . اقای محقق سوادی اخوندی دارد که در مورید سیاست بدرد نمی خورد .
    همه اینها از کدامش بگویم برادری کرزی بی سواد مطلق . 
    به نظر من بجای اینکه در قانون اساسی سن برای کاندید شدن مشخص کرده بودن مدرک تحصیلی تعین میکرد بهتر بود .